امین گرجی زاده
شاعر كه می شوی
آوارگی تمامی بادهای جهان
بر دوش توست
و تو تنها
اجازه ی ویرانی بیصدا
با یك نت غمگین و زیر و بم صدایی ضجه وار را داری
تا ته مانده ی سیگار برگ را
با حسرت كامی دیگر
به گذر جاده بسپاری
نمی دانم اما من
شاعر كه شدم دیوانگی مرا بلعید
و یادیوانگی ام
مرا به دستان شعر سپرد
و شاید
این همه بی تابی و بی قراری بیصبرانه من برای رفتن
دلیل آن همه شعر و جنون بود
پدرم نامم را امین گذاشت،
اهل همانجایی هستم كه دلم خوش است
دوره گرد کوچه باغهای شعر و ترانه و غزل و موسیقی
همه نوشته ها ۶
فعالیت۳۰ دیدگاه
عضویت۲۶ دی ۱۳۹۱