حکم دل من ، دل بود
بنام خدایی که خورشید را افرید گرمایش را از جهنم و نورش را ازبهشت
دستِ دلِ من بی دل
حکم دل من ، دل بود
بی تو دل تنهایم
تک بود و چه مشگل بود
هم بازیِ خوب من
من باختنم خوب است
هرچند ازین بازی
چشمم ز تو مرطوب است
دیگر چه ازین بهتر
بازیچه ی تو بودن
در سختی این بازی
جنگیدن و فرسودن
هم باش رفیق من
هم باش حریف من
تو با ش فقط تنها
ای عشق لطیف من
کردم همه چیزم را
پای تو قمار ای یار
به غصه ی درد تو
دل گشته دچار ای یار
من نابلد بازی
اما تو قّدّر بوددی
بر خاک کویر دل
دریای خزر بودی