پارادوکس
پارادوکس
روسریتو که باد می انداخت
سَر ِ ظهری یهو هوا شب شد
دل بیچاره ی منو میگی
لالمونی گرفت، مودب شد
مث ِ اون بچه های خنگی که
یهو تعطیل میشه ذهناشون
پارادوکسو بزور فهمیدم
یه سیاهی توو هر تابستون
چه شبی ساختی واسه چشمام
غرق ِ لذت بودم توو اون گرما
خنکایِ موج ِ گیسوتو
کاشکی داشتم تا آخر ِ دنیا
دورتادور ِ صورت ماهت
شب ِ موهات خودنمایی کرد
من بیچاره باز ماتم برد
گل ِ من باز دلربایی کرد
شب و روز و با ماه و خورشیدش
توو یکی باز زیر و رو کردی
انگاری تو جنون واسه ما
با نگاهات آرزو کردی
پ ن : بند آخر اشاره به ترانه “شاید کار ِ خدا تغییر کرده” حقیر داره که مدتها پیش در آکادمی نیز منتشر شد