بن بست خیالی….؟
کناره ساحلی خشکم،مثاله قایقی آروم
که تنهاآرزوش اینه، بباره ذره ای بارون
دوباره مثه یک عاشق،هنوزم آرزوم اینه
که بازم عاشقت باشم ، بدونه اندکی کینه
شب و روزا روطی کردم،به عشقه اون نگاه تو
می گفتم عشقه من اینه ، باید باشم کناره تو
ولی افسوس که تنهایی ،دوباره قسمت من شد
دوباره از نگاه تو، به حسم نسبتاُ کم شد.
ازت میخوام نری بازم، که اینبارقلب من خستست
مثه بیماره افسرده ، مثه فنجون ترک خوردست
تومغروری و این بارم ، سکوتت اتفاقی نیست
نبودت در کناره من ، یه بن بست خیالی نیست
من این حرفا رو گفتم که، بدونی عاشقت هستم
واسه اثبات این حرفام ، هنوزم قایقت هستم
عزیزم من دوست دارم، ولی آروم نمی گیرم
به فکره مردنم اما ، چرا آروم نمی میرم