جنگل چشمات
دارم تو جنگل چشمات رها میشم
دارم کم کم به عشقت مبتلا میشم
تو می خندی و من محو تماشاتم
نگاه از تو نمی گیرم
ببین من غرق رویاتم
تو رویاهام شبیه آرزوهامی
یه جور حس غریبی تو
شبیه مرد رویامی
من وتو مشترک هستیم
توی چند خاطره با هم
نمی دونم چرا جز تو
هم از خاطرم می رن
نگاهت می کنم اما
نگاهم رو نمی خونی
برات هر لحظه میمیرم
ولی اینو نمی دونی
نگاهت رو نگیر از من
بذار من توچشات گم شم
نذار با این دل عاشق
اسیر حرف مردم شم