تبعیدخود خواسته
به آغوش تو محتاجم، تو فصل بی قراری ها
به رؤیای تو تبعیدم، به جرم سربه داری ها
همینکه با تو تنها شم، جهان گم می شه تو دستام
یه قطرم که کنار تو، ولی موجی ترین دریام
به آغوش تو مدیونم، تنم با این وطن خو کرد
به تقویم تو دل بستم، که پاییزم را جارو کرد
من و تب بوسه های شب، تو و رؤیاو خاموشی
من و تبعید خوابت کن، به جرم این هماغوشی