تنهایی بزرگ
من یه تنهایی بزرگ دارم
قد دستای باز یک بچه
وقتی میخاد نشون بده که چقد
بازیه با باباشو دوس داره
یه درختم که توی پاییزه
از نگاهای باد میترسم
دست باده که کم کمک میخاد
هستی این درختو برداره
توی چشمام همیشه دلشوره ست
مث دریاچه های شور نمک
گونه هام رود آب شورن که
داره بارونه اشک میباره
جاده ها رو به دره ها میرن
دره یعنی عبور ممکن نیست
مث درجا زدن تو رفتن بود
کوچ بی وقفه ی یه آواره
بین هیچ و تولد و مردن
بین اوج و سقوط مرزی نیست
مث زندانی و نگهبان که
زندگی واسشون یه دیواره….
آرزو با شکست همدسته
اولش شوق و آخرش عقده ست..
دستی قبل ازرسیدنت به هدف
سر راهت یه دره میزاره
هرچقد هم که شیر باشم باز
کفتارا باز زیادتر میشن
لاشه ی شیر بیشه آخره کار
سهم این گله های کفتاره
وقت اونه که راه رفته رو باز
رو به سمت یه هیچ برگردم
زندگی کاش سایه شو از رو
سره این مرد خسته برداره..
میلادکرمی