جنگل خیال
جنگل خیال
چقد شیرینه چشماتو نوشتن
توو هر واژه به آرامش رسیدن
سکوت مـمـتـد شعرو شکستن
از عشقت گفتن و از تو شنیدن
.
چه خوبه لـمس رویای حقیقی
کنارم باشی و من خواب باشم
روو بغض خواب تاریکم بتابی
که من همصحبت مهتاب باشم
.
چه رازی هست توو دستای نجیبت؟
تو هر ، انگشتت اسرار بهاره
یه حلقه دور انگشتت کشیدم
که عشق پاکمو یادت بیاره
.
خیالم عطر آویشن گرفته
برام یادآور بابونه هایی
یه جنگل شعرو حس کردم توو چشمات
تمنای نگاه پونه هایی
.
نوشتم خط به خط دلتنگیامو
نگاه آشناتو شعــر کردم
می خوام گم شم توو شهر امن چشمات
برم ، اونقد برم تا برنگردم
فریبا سید موسوی ( رها )