به شرط ِ چاقو…
“به شرط چاقو”
بریدی از خیابونای این شهر
پاهایی رو که سهم رفتنم بود
مونده بودم که موندنم ینی چی؟!
موندن فقط توو فهم رفتنم بود
دنبال ِ هم بازی تازه بودی
که چش(م) گذاشتی تا برم…گم شدم
توو خونه موندم و درارو بستم
اما نشد …حرفای ِ مردم شدم!
به شرط چاقو دل بریدی اما
زیر گلوت تیزی نذاشته بودن
هی تو خودم پِیِ تو گشتم اما
اشکام ازت چیزی نذاشته بودن
بریدی از خیابونای این شهر
پاهایی رو که سهم رفتنم نیست
امیدی که بی تو به زندگیم هست
حتی قد ِ یه سر ِ سوزنم نیست