جزیره خیالی من
اگه نگاه گرم تو نباشه
توو عمق یخ بسته ی این لحظه هام
این دنیای تاریک و تکرارییو
بدون تو یه لحظه هم نمیخوام
نگاه تو مثل یه چای تلخه
توو خستگی ها به دلم میشنه
یه حس خاصی تو نگاه تو هست
غم توی چشمای تو ته نشینه
این غمی که توو این روزات نشسته
لحظه به لحظه داره بیشتر میشه
توو ناخودآگاه وجودت این درد
به اسم تقدیر داره باور میشه
راهی که رفتی مقصدی نداره
این ماهی تازه رو از آب بگیر
تا فرصت زندگی داری بجنگ
تا فرصت زندگی داری نمیر
راه عوض کن سر این دوراهی
به آرزو های دلت میرسی
وقتی کبوتر بشی واسه پرواز
از این زمین خسته پر میکشی
با هم میرم به سرزمین های دور
جایی شبیه سرزمین قصه
جایی که خوشبختی واسه ما دوتاس
یه خلوت دنج و بدون غصه
جزیره ای تنها و دور افتاده
تو عمق اقیانوس آروم و گرم
با جنگل سبز و یه کوه بلند
با ساحل ماسه ای خیلی نرم
اونجا برای خلوت ناب مون
یه خونه ی شیرونی دار میسازیم
برگ درختارو لباس می کنیم
از دنیای ماشینی بی نیازیم
گلای وحشی واسه هم می چینیم
دور میشم از غصه و درد و اندوه
با کوله بار میوه ی جنگلی
هر وقت دلمون میگیره میرم کوه
هر وقت بخوایم توو ساحل دنجمون
بی دردسر با هم شنا می کنیم
یا زیر نور مهتاب شبانه
پارتی مختلط بپا می کنیم
یه آتیش کوچولو را میندازیم
رو تن ماسه های نرم ساحل
تا خود صبح همش میگیم میخندیم
با چندتا بوسه و کمی درد دل
با تن مهربون و گرم ساحل
هم آغوشی حس عجیبی داره
غروب خورشید دیگه دلگیر نیس
شب میاد و آرامشو میاره
چه لذتی داره تن این خیال
وقتی با تنهایی هم آغوش میشه
وقتی که شعله های آتیش غم
حتی واسه یه لحظه خاموش میشه