تو می گفتی …!
تو یه آسمونِ بی ستاره بودی ،
اومدم نور شدم توو آسمونِت …
تو می گفتی خستم از برگای پاییز
اومدم سبز شدم، تویِ خزونت …
تا می گفتی بی کسی شبیه مرگه،
من واسه تنهاییات می مُردم …
تا می گفتی از،سکوت شب می ترسی،
من شبو از آسمون می بردم…
دوباره زنده شدی کنار من ،
دوباره به زندگی خندیدی …
تو می گفتی زنده ام به نور تو …
من می گفتم تو خودِ خورشیدی…
نمیدونم که چی شد که چی عوض شد …
نمیدونم کی تو رو ازم گرفت …
بی هوا قلب تو لرزید، بد شدی…
همه ی روزُ شبامو غم گرفت …
تو می گفتی نشد عاشقت بشم ..
من می گفتم اون شبا رو یادته ..؟
تو می گفتی قلب من سنگه ، برو…
تو می گفتی عشق من زیادته …
همه ی بهونه هاتو بلدم ،
عشق من برای من قصه نباف …
نگو نم داره چشای تو گلم!
مگه بارونی میشه هوای صاف…؟