ترس
ترس
شب با ترس می خوابم از ترس بیدار میشم
این روز ها این ثانیه ها میگن از روز رفتن و تنهایی ها
ترس جدایی از تو رهام نمکنه مثل ترس ماهی از خشکی رهام نمیکنه
تو روز بودی من شب تو آفتاب بودی من مهتاب
رویا های رنگارنگ من رویاهای سیاه و سفید شدن
آسمون صاف و آفتابیِ دلم تیره و خاکستری شدن
کابوس شب های سردم واقعیت روز های گرم شدن
واژه زندگی دیگه معنا نداره زیبایی نگاه در گنجینه یار معنا نداره