"مردخیالی"
مرد,تنهاپناه من می شه
من به این مردروح می بخشم
اشتباهی گناه می کنه وو
من همش ساده اونومی بخشم
اون گلستان زندگی می شه
بیشترازفروغ می خوامش
مثل اهویی مست وسربه هوا
دست وپابستم توی دامش
عشق فرهادوداره,مجنونه
اون منوازهمه سواکرده
شورعشقی به قلب من داده
جشن اغوششواون به پاکرده
مردواسم ترانه می خونه
واژه هایی به رنگ دریاها
بوسه می گیره صورتی می شه
میره تااوج عشق ورویاها
مثل بارون چشم من پاکه
روی گونم یواش می باره
مردمی گیره دست عشقم رو
سادگی روتوقلب من داره…