دریای نگاه
دریای نگاه
…………………….
تو که دریای نگاهی
با نگات دربدرم کن
تو که مثه، ابر بهاری
تو بیا ،
با غم عشق همسفرم کن
؛
تو که شعله ی وجودی
شعله شو ؛ خاکسترم کن
بزا من بسوزم از عشق
با چشــــات دربدرم کن
؛
تو که دریای نگاهـی
مردم (موردم ) از غمه نگاهت
با نگات منو صدا(م) کن
تا نمونم چــش (چشم) براهت
*
روبروم درای بسته
پشت سر پل شکسته
راه برگشتی نمونده
واسه ی این تن خسته
دستم از جسم تو خالی
بی نصیب؛ آغوشم از تو
تو بیا دربدرم کن
غمه عشق؛ رو دوشم از تو
؛
تو بگو به جز محبت
چی میتونی که بیاری؟!
تو که ابری از بهاری
رو کویر خشک و تشنم
تو به جز بارون احساس
چی می تونی که بباری؟!
تو که حرمت نگاهـــــــــــــــــــــــــی
سهم من از دار دنیا
غمه و چشم انتظــــــــــــــــــــــــاری
من کویر شوره زارم
اوج اشک وانتظارم
دل من زنده به عشقت؛ که همیشه جاودونس
دل من زنده به عشقت ؛ که حقیقت زمونس
*
تو ببین دلنگرونم
من از این سردی روزا
تو ببین واسم چی مونده
به جز این تلخی روزا
تو ببین از تو نوشتم
خط به خط سر نوشتم
،
توببین تو قهر ظلمت
تو یه دنیا اوج رخوت
بی تو موندم تک و تنها
غرق در اوج تمنا
من که موندم چش براهت با نگاهی
ببین واسه من چی مونده
جز یه عالم انتظارو ؛اشک و آهـــــــــــــــی
جمعه ۲۵/۰۲/۱۳۹۲ تهران