صبوری
صبر کن!… تا رفتنت فرصت هست!
من چه جوری غم و بی چشمای تو درک کنم؟!
من چه جوری بشکنم بغضمو از دوری تو
وقتی مجبورم به خاطرت وجودتو ترک کنم
من چه جوری صبر کنم تا تو بری؟!
این تحمل منو داغون می کنه
تو خودت می دونی که اگه بری
دوری چشات منو مجنون می کنه
صبر کن…! فرصت هست…
بزا تا وقتی میری خوب ببینم چشاتو
رو تو برگردون ببینم تو چشات شادی تو
تو برو حرفی نیست، منه داغون تر از این دیگه نیست
این جنون بی تو بامن می مونه، دیگه دنیایی نیست
صبر کن..!
دفتر خاطراتتم برداشتی؟؟!!
می خوای این گذشته رو برای چی؟
تو که داری می ری دلبرکم
دفتر خاطره رو می بری برای کی؟!
بزار این خاطره ها پیشم باشن
منو از خاطره هام دور نکن
همه این خاطره ها مال منه
منو تو درد خودم گور نکن
بزار این لحظه ی آخر بو کنم دستاتو
بکشم واسه یه لحظه منت چشماتو
زل بشم تو صورت یخ زدتو
بکشم حسرت قشنگیه حرفاتو