دارم احساسمو…
دارم احساسمو از دست می دم
دارم یه رد پای دوووور می شم
غرورت رو به من ترجیح دادی
منم از این به بعد مغرور می شم
برای دیدنم باید از امروز
بیای تا پشت دیوارای قرمز
باید محتاط تر منو ببینی
شبیه یه تئاتر بی مجوز
دارم احساسمو از دست می دم
که مثل شب تماشاگر نباشم
که پاییزی ترین جمعه نباشی
که توی ذهن تو کمتر نباشم
باید دیوونه بازیم منقرض شه
هیاهوی قدمهامم همینطور
تا وقتی که تو حست سمت من نیس
دلم باید بشه یک تیکه آجر
منی که بایدا رو می سوزوندم
حالا دارم توی شعرام می گم
بشین فِک کن چه کردی با دلم که
دارم احساسمو از دست می دم
تیرماه۹۲