بنجامین باتن ..
روزای رفته با تو برگشتن
اومدیو محال ممکن شد
قصه ی من با تو یه جورایی
شبیه بنجامین باتن شد
قبل از تو این تنهای درمونده
دچار یک پیری زود رس بود
روحم کنار تو جوون تر شد
وجود تو واسم مقدس بود
با تو به اوج رسیدمو انگار
از سنم هر روز داره کم میشه
دنیا رو از چشم تو میبینم
چشم تو داره عینکم میشه
انگیزه ای به زندگیم دادی
که هیچ وق حسش نمی کردم
دنیا داره برعکس میچرخه
از وقتی من دور تو میگردم
جو گندمی بودن این موها
که مثله رویاهام کم پشتن
دلمردگی های منه پیر و
چشمای ویرانگر تو کشتن
واسه تصاحب کردنت مثله
جوونیام میل خطر دارم
گذشته ی من مثله کابوسه
با توبه اینده امید وارم
من قبل_ از تو سال میخوردم
این روزها مثله یه نوزادم !
دنیا داره برعکس میچرخه
از لحظه ای که دل به تو دادم