باور مرگ
سیا پوشیده مرد بیچاره که
زنش رو همین دیشب از دس داده
نشسته کنار مزار زنش
نگاشو به جایی توو دور دس داده
توو فکره که خونه بدون زنش
فقط گور تنگی واسه مردنه
چقد جای خالیش دلازاره و
چقد زندگیش مدیون اون زنه
یه سایه ازون دور و بر رد میشه
حواسش به مرده که اشک می ریزه
میاد آروم آروم پیش گوش مرد
صداش محو بارونای پاییزه
میگه عشقم اشکات تموم شد دیگه
پاشو گریه و غصه خوردن بسه
ساعت یک شد آقا حواست کجاس؟
الان سرویس بچه ها می رسه
خورش بار گذاشتم دیگه حاضره
یه رب دیگه خاموش بکن زیرشو
یه لیست خرید رو در یخچاله
یادت باشه یخسازو تعمیرشو
تموم لباساتو شستم دیشب
اتو کردم آویزونن توو کمد
لباس سفیدت بوی دود می داد
راستی پیرهن مشکی پیدا نشد
یه گردگیری مونده که اون خونه رو
برای تو عشقم بهشتش کنم
می خوام شب برم خونه ی خواهرم
جلوی موهامو برات مش کنم
پاشو مرد خوبم تنت یخ زده
حالم از سکوتت داره بد میشه
شنیدی چی گفتم؟ میگم..می..می..گم
چرا دستم از توو تنت رد میشه؟؟؟؟