مادر ..
مادر سبک بودم نفمیدم …!!
چن وقتیه گوشات سنگینه !
رفتم پی دنیا ، نگو دنیا
این صورت معصومو پر چینه
از حال و روزت بی خبر بودم
وقتی دلت هزار راه میرفت
چاله چاله به ذکر میخوندی
وقتی که بچت سمت چاه میرفت
باد جوونی توو سرم بودو
چادر تو توو باد خاکی شد
افتادی از پا و نفهمیدم
عصای دست مادرم کی شد
شرمندتم مادر ،که عمرتر و
به پای این بچه تلف کردی
اشکاتو واسم اب مروارید
چشماتو واسه من صدف کردی
هر جا که غم به زندگیم رو کرد
یک تار موی تو سفید تر شد
بعد خدا تو این جهان زشت
زیباترین عشق ، عشق مادر شد
وقت به بن بس خورده بود کارم
دعای خیرت راهمو وا کرد
از فرق سر تا ته پات میشه
بهشتو بوسید و تماشا کرد
ارومی و با لبخندی به
جنگ جهانی خاتمه میدی
مقدسی… اینقد که بوی
ام ابیها فاطمه میدی
این بچه بیست و هف هش ساله
میخواد سرش تو دامنت باشه
گریه کنه.. نازش کنی.. یک عمر
مشتریه (( جااان )) گفتنت باشه
سرش به سنگ خورده و برگشته
بی رمقه پاهاش و میلنگه
دوباره تاتی تاتی میخوادو ..
واسه ی دستای تو دلتنگه …
پ .ن " اب مروارید اشاره به نوعی بیماری چشمی