گله
پر شد این ذهن من از نعره های بی امان
ثانیه در ثانیه این زمان در آن زمان
نعره میزد قلب من فریاد میزد فکر من
پاره شد از این غریو بند بند این بدن
من ز اینجا نیستم حق من فردوس بود
این زمین پر ز درد حق و جای من نبود
من گلایه دارم از جد و اجداد خودم
گوش برگیرید از این نعره های دم به دم
این زبان شعر من باز سنگین شد دگر
پس بگویم شعر را با زبان ساده تر
*****
اون درخت سیب چی داشت ارزشش پای چی بود
اون همه وسوسه ها قیمتش جای چی بود؟
دنیایی پر درد و رنج، جنگ و قتل و هرزگی
فقر و مرگ و اعتیاد تن خار و بندگی
وسوستونو چرا بارشو ما بکشیم
توی دنیای سیاه چرا ما بدبخت بشیم؟
آدم و حوا چرا وسوسه میشن باید
جورشو ما بکشیم توی دنیا تا ابد؟
من میگم حق ما نیس اینجایی که ما توشیم
پس بیاین واسه بهشت همین الآن بکوشیم