تب سرد
رو دوشِ آخرین باروونِ پاییز
تمومِ راهو تنها گریه کردی
از این جاده به مرزِ بی نهایت
رسیدی تا که هرگز برنگردی
بازم ابرِ خیالِ خسته ی من
تو آبی ی نگاهِت غوطه ور شد
مثِ یه معجزه احساسِ سردم
دوباره با خیالت شعله ور شد
تمومِ خاطراتت بی تو اینجا
رو قلبم مثِ زخمِ کهنه جا موند
تو رفتی تا که هرگز برنگردی
تبِ سردت تنِ سرما رو لرزوند
***
تووی تاریکی ی بی مرزِ دنیام
به رویایِ نگاهت وصله چشمام
درای قلبتو وا کن که بی تو
به بن بست خورده راهِ ارزوهام
***
تو رفتی تا شروعِ تازه باشی
من اینجا موندم و از تو نوشتم
من اینجا با خیالِت بودم و تو
خودتو خط زدی از سرنوشتم
تو اونجا ابتدای راهی و من
تهِ بن بستِ این بیراهه موندم
منو گم کن تو تصویرِ سرابی
که من از تو نگاهِ تو نخوندم
تو نیستی مشتِ سنگینِ سکوتو
دارم میکوبم هر شب روی دیوار
به آخر میرسم اینجا شبیهِ
یه پیچک که میپیچه رو تنِ دار
***
تووی تاریکی ی بی مرزِ دنیام
به رویایِ نگاهت وصله چشمام
درای قلبتو وا کن که بی تو
به بن بست خورده راهِ ارزوهام