یلدا
روزای پاییزی به سر اومده
این دلِ سرمازده تنگ اومده
روزای پاییزی به شب سر رسید
چِله ی بی تو چشم بارون زده
سیاهیه امشبو یادِ چشمات
غروبِ سرد, گرمی نابِ دستات
دل به دل و بوسه و حسِ خوبی
یلدا شده باز یادِ تارِ موهات
به حرمتِ این فصل عاشقونه
فصلی که کوکِش سازه با زمونه
یادی کنیم از خاطرات کهنه
خیالی ساختیم سقف و آشیونه
یلدا سر آغازِ زمستونِ سرد
نقطه ی پایانِ درختایِ زرد
یلدای بی تو شبِ بی هیاهو
مثه همین امشب و کوهی از درد
چشمای خیره مونده به نورِ ماه
تا که سحر شِه بره رنگِ سیاه
شاید فراموش بشه خاطراتت
شاید تموم شِه اشک و گریه و آه