مهره ی سوخته + کوچک مرد من
بسم الله الرحمن الرحیم
از این ثانیه های کند
از این تاریکی دلگیرم
حقیقت واسه من تلخه
که از دستای تو میرم
نمیدونم چرا حسم
به بی رحمی نکرد عادت
فقط یک مهره ی سوخته
تو این مدت شدم واست
رقابت خیلی سنگین بود
میون فکرو احساسم
میدونی که زمان میبرد
یه ذره تورو بشناسم
نفهمیدم که شد یا نه
بفهمونم بهت خستم
از این آشفتگی محض
که چشمامو به روت بستم
نمیدونم که فهمیدی
رقیبت دست و پامو بست
برای عاشقی با تو
نشد افکارمون یکدست
سلام
مدتی از خوندن ترانه های زیبای دوستان بی نصیب بودم منو به خاطر غیبتم ببخشید هر چند حضور این شاگرد تنبل در کلاس خالی از مشکل نیست …….
مهره ی سوخته کار قدیمیه و برای چند سال پیشه…..
فصل ۳ کوچک مرد من با قلمی از ستاره بانو و همکاری از بنده ….
همیشه پیروز باشید
فصل ۳
چه شب تلخی است امشب…نمیدانم چرا آخرین ثانیه هایش به کندی جان میدهند …
امشب تو هستی.. من هستم …او هست…
بودنی از جنس حقیقت …حقیقتی فاخرتر از یک رویا ….
نمیدونم چرا ذهنم به دنبال پارادوکس های عظیم می گردد …
بودن دو مهره ی سوخته در زندگیم کنار هم و رقابت بی نتیجه با هم دلم را آزار می دهد و حسی همچون تنفراز خود را در من به وجود می آورد …….
اما میان این همه تلخی یا لبخندت مرا به خنده وا می دارد….آن سان که با تعجب نگاهم میکردی و در ذهنت به تفاهم رنگی اتفاقی لباس هایمان فکر میکردی کوچک مرد من ……..
چشمانت آنقدر روشن بود که بتوان افکارت را درون آن جست و من چه پلیدانه به فکر آزارت می افتادم تا فقط به تو ثابت کنم من و تو….ما نمی شویم …..
اما تو آنقدر ساده لوحانه کارها و حرف هایم را به پای لجاجت و نازدخترانه ام می گذاشتی که تمام سیاست های رفتاری ام را زیر سوال می بردی …..اما افسوس که با همه ی قوی بودنت ساده تر از آنکه فکر میکردم ضربه فنی ضربه ی او شدی ….
اویی که برای من قد ما شدن نبود کوچک مرد من………