شوخی با بابام
این ترانه فقط یه شوخی دخترونه ست با یه بابای با ظرفیت و مهربون
که الهی قربونش بشم.
من نخواستم که دختر تو بشم
تو خودت بابای منی می دونی
که مامانم فریب خورده ازت
کمکم کن بابا تو که می تونی
بابا دستامو سفت بگیر و نذار
بچه تو غصه ها بخوابونند
غصه هایی که وقتی بچه بودم
گفته بودی دو روز مهمونند
دیشب از زور غصه چشمای من
وا نمی شد به روی عکسای تو
پا به پام مامان آب شد و بی ردیف
گفت چقد خالیه جای بابات
سر به زیرم به خاطر تو که باز
دخترت را گرفتی تو دهنت
می گی مثل پلنگ محافظتم
می گی پاره نمی شه پیرهنت
بابا اصلا موافقم که همش
بپایی دخترت را صبح تا غروب
خوشم اومد از اینکه شب که میشه
می ذاری زیر بالشت دو تا چوب
خودمونیم بابای مونده زرنگ
یادگاریه زنده از غم وجنگ
هرجوری راحتی منو بچزون
منم اصلا می خوام فقط یه تفنگ….
کیو… کیو… بنگ… بنگ
یه ترانه دو x لارج که به تن شعورم زار می زنه
خدایا شاد باش که بنده باحالی مثل من داری
از من راضی باش که اگه من نبودم چقدر مخاطبای من افسرده می شدند?