مسیر بنبست…
کجایی که شب پشت شب میرسه
عجیب هر شب از قبل تنها ترم
کجایی ؟ خودم توو خودم گم شدم
از این دلهره سینم و میدرم
کجایی مگه عمر چند صد دهست؟
ببین تار موی سفید رو سرم
پر از حس پیری شدم تا بیای
چجور باید از حسرتام بگذرم؟
قسم به من بی تو توو دلهره
به شبهای خسته که خوابم نبرد
چشام مرد بس خواب مردن ندید
توو کابوس بیداریاش جون سپرد
تو رفتی تو راهی که بن بست نبود
خیالت تهش میرسی به یه جا
میگفتی توو بنبستِ من خسته ای
میخوای که بری سمت یک نا کجا
هنوز یادمه طرح لبخند تو
که معنیش یک جور دلکندنه
حالا کل رویای من تا الان
همین نیشخندت دم رفتنه
تا کی تف کنم بغض و آروم بشم؟
باز از بغض راه گلوم بسته شه
یه جور چشمام و بند این راه کنم
که این راهم از چشم من خسته شه
که شاید یه بار راه رو گم کنی
شبی که دل جاده بد مست بود
به سمت یه مرد که دلش یخ زده
بیای از مسیری که بینبست بود