دیر اومدی بانوی رویاهام
دیر اومدی بانوی رویاهام
حالا دیگه دستای من سرده
من مطمئنم که بهت میگن
یک مرد کنج خونه دق کرده
چن وقته که کارم شده هرروز
اینکه شبا تا صبح بیدارم
با فکر تو دنیامو می سازم
آخه منم خیلی دوسِت دارم
عادت به دلتنگیه تو حالا
کار یه لشگر مرد جنگی نیست
وقتی که از من دوری میفهمم
وابستگی چیز قشنگی نیست
گفتی بذار از داد عشق ما
گوش تموم آدما کَر شه
عادت شده که آخر هر ماه
قرصای اعصابم قوی تر شه
عیبی نداره مهربون من
یک بار دیگه رد شو از دنیام
توی نبودن های تو هرشب
صد دفعه ی دیگه تورو میخوام
دیر اومدی بانوی رویاهام
حالا دیگه دستای من سرده
من مطمئنم که بهت میگن
یک مرد کنج خونه دق کرده