پرواز
توو فکرِ من آشوب پُره شبیهِ یه جنگه
جنگی که دو تا عاشقُ از هم جدا کرده
میپیچه هی فریادی توو مغزم به تلخی ِ
اون مادری که مرگِ بچه شُ نگا کرده
حرفای من شبیهِ الکله و میپّره
خیلی سریعتر از همه پلکای بی قرار
حرفای بقیه ولی میمونه توو سرم
سیمان و سفت میشه و شبیهِ یه دیوار
آشوب چیه؟آشوب ینی سکوتِ توو خونه
وقتی فقط تویی و یه پدر که را(ه) میره
خونه یه زندون که ملاقاتی نداره و
اعصابتم سرِ همین چیزا ب… میره
فریادِ توو مغزم صدای مادری بیمار
که حرفشُ به زور میزد و واضح نبود
انقد سبک شد مثلِ پر پرواز کرد و رفت
تا بود هوای خونه صاف بود و مه نبود
توو فکرِ من آشوب پره شبیهِ یه جنگه
حرفای من شبیهِ الکله و میپّره
میخوام دیگه آتیش بگیرم بپّرم خستم
میخوام شبیهِ حرفِ خودم بشم یذّره
مهدی کامرانی