آفت نفرت
چشم های بیقرارم خیس اشکای تو میشه
گفته بودی میری اما نگفتی واسه همیشه
یادمه وقتی که رفتی بغض غم توی گلوم بود
زل زدم به رد پاهات از پس غبار شیشه
دوباره تو باغ دستات وقت گلچین یه بوسس
اما این خزون دلگیرداره میگه که نمیشه
زده آفت یه نفرت ساقه های عشق ما رو
دیگه از ساقه گذشته داره میرسه به ریشه
دیگه دستای منو وتو انگاری با هم غریبن
داری باز دور میشی از من من که باورم نمیشه
بی تو من تموم کارم یادته به من میگفتی؟
حالا چی شده که نفرت داده به دست تو تیشه ؟
اونی که عمری کنارم همنفس با خنده هام بود
کارش از گریه گذشته نه محاله مگه میشه؟