من از این درد …
من این زخمی که دارم ، انتخابه
همین دردی که با من بد نبوده
من از این درد ، شاید درد دارم !
ولی هرگز ، زیاد از حد ، نبوده !!!
یه شکلی مثل تن پوشم گرفته
یه چیزی ، حس خوبی ، بی نظیره
من از این درد شاعر می شم انگار
یه زخمی سرمه ای ، غمگین ، تیره
نمی فهمم زبون زخم هامو
ولی شاید به رپ نزدیک باشه
یه کم شاید به حال کارگرها
یه کم باید به چپ نزدیک باشه !
من از خوابی که رویا داره ، دورم
همیشه خوابی از یک جنگ دیدم
و یا کابوسه بعد از بوسه … با زن
فرار از دست یک سرهن گ دیدم
همین دردی که باعث می شه لمسش
یه کاری می کنه پیشش بمونم
یه کاری می کنه غمگین تر شم
منم ” صد سال تنهایی ” بخونم !
فرار از دست یک سرهن گ … بن بست
یه کابوسه یه رویا ؟؟ بی جوابه
نمی شه از هوای حال من گفت
نمی شه گفت جبره … انتخابه
***
من از این درد دارم مرد می شم …