::: عمق این فاجعه :::
عمق صد فاجعه اندازه چشمای تو نیست
واسه بدبخت ترین عقده ی من زار نزن
بعد این بهت فروخورده، عزادار نباش
مرگ یک مردترک خورده رو هی جارنزن
من پراز کوچه ی بن بست وسکوتم بانو
توی تنهایی من مـــرگ رســوبیـده ببـیـن
روی بن بست ترین حس زمین اسم نذار
روی این زخم ترین،دردترین،گریه ترین…
سهـم این پـوچ پر از واژه ی تاریک شده
غیر یک بغض به غمگینی لالای تو نیست
لای این دغدغـه هـا تاب نیـاورده کـسی
گرچه این فاجعه اندازه ی چشمای تونیست
پی تنهـایی مـن با یه گلـو بغـض بگـرد
مـن و دیـوونگی محـضمو فـریاد بـزن
تا تـه بی کسـی این، مـن بدبـخت بمـون
توفقـط بغـض نکن،گـریه نکن…داد نـزن!
مثل از حادثه ی اشک تو پرپر زدنم،
مثل از درد به پای تو زمین گیر شدن،
جنس زخمای پراز خاطره ی له شدنم،
پای پس لرزه ی این زلزله ها پیر شدن…
عمق صد فاجعه اندازه چشمای تو نیست
واسه بدبخت ترین عقده ی من زار نزن
بعد این بهت فروخورده، عزادار نباش
مرگ یک مردترک خورده رو هی جارنزن…