نبایدها…

نـبـایـد بـحـثـو کـِش مـیـدادمــو، ایــن روزُ مــی دیــدم
نباید از سر غرور و خود خواهی من حرفاتو نمیشنیدم

نـبـایـد اشـتـبـاهـاتـو بـرات تـحـلیـل می کــردم
نباید، گذشته رو هر روز برات تفسیر می کردم

نـبـایـد راه رفـتـن رو جـلـو پـاهات می ذاشتم
نباید که گل یأسُ توی این سینه می کاشتم

نباید ها که باید شد دیگه عشق از دلا می ره
بـه جـاش تـنـهاییه مـطلق میاد دنیاتو می گیره

تو رفتیو گوشه ی ذهنم هنوز یاد تو میشینه
یه سالِ، دستای پیرِ من گل پژمرده میچینه

هوای مرده ی اینجا داره روحمو می شکافه
لبم میبــوسه سیگارو بجای تو، توو این کافه

نباید ها که باید شد دیگه عشق از دلا می ره
بـه جـاش تـنـهاییه مـطلق میاد دنیاتو می گیره

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/67667کپی شد!
1016
۸