بی لیاقت

تو لایق عشق نبودی اینو خودت خوب میدونی
گذشتم از گناه تو به حرمت مهربونی

دیگه سراغ من نیا اسم منم دیگه نبر
توی نگاه من نمون نگاتو وردار و ببر

خاطره ها رو هرچی هست وردار برو مال خودت
به من نگو دوسِت دارم که سردم از حال خودت

دیگه نگو تو روزگار چیا گذشته بین ما
هرچی بوده تموم شده بذار بره تو رویا ها

انگار نه انگارکه یه روز من و تو هم صدا بودیم
یه روز و روزگاری بود که با هم آشنا بودیم

تموم شد و گذشت و رفت اسمشونو دیگه نیار
خاطره شد هرچی که بود وردار برو به یادگار

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/6765کپی شد!
588
۳

درباره‌ی رضا کزازی

به نام آن که مارا آفرید برای با هم بودن پنجره ی چشمانت را بگشای و با نگاه مهربانت آرامشی به من ده همچون آرامش خواب تا که من به شکرانه آن دست بر خاک نهم و سر به اسمان کشم آنچنان که گویی سالهاست ریشه در خاک دارم. Reza.djks@yahoo.com