ناگزیر
نه اینکه بی تو میمیرم
ولی این زنده بودن نیس
کسی که توی ذهنت هست
شبیهِ امروزِ من نیس
نه اینکه بی تو پاییزم
ولی بهار با من قهره
کسی که همه دنیات بود
الان غریبی تو شهره
نمیگم عاشقم باشی
فقط حسِ منوُ درک کن
با یه جداییِ زیبا
برو راحت منوُ ترک کن
نمیگم فکرِ من باشی
فقط گاهی به یادم باش
به یادِ عاشقی هاموُ
دلِ غریبوُ سادَم باش
نه عشق اون عشقِ دیروزه
نه ما میتونیم اون باشیم
فقط با خاطراتِ هم
میتونیم مهربون باشیم
تو ناچاری به این رفتن
منم همینه تقدیرم
تو ردِّپات روی جادَّس
ولی این منم که میرم