زمین لرزه
حس ِ همدردی ِ دنیا با منه
اما این حس، برام ” مادر ” نمیشه
عذابم کمتر از ویرونگی نیست
عذابی که از این بدتر نمیشه
از اون ” مادر ” که فانوس ِ شبم بود
فقط یه جسم، مونده زیر ِ آوار
از اون خونه که جای امن ِ من بود
دیگه چیزی نمونده، جز یه دیوار
چه فکرایی واسه آینده داشتم!
تمومش توی چند لحظه به باد رفت
عزیزم و همه دار و ندارم
با چند لحظه زمین لرزه، به باد رفت
دیگه هیشکی پناه ِ گریه هام نیست
اسیرم، دست ِ یه تقدیر ِ مبهم
کسی نیست که دلش برام بسوزه
کسی نیست که بهش بگم ” عزیزم ”
خدایا! این عذاب، تاوان ِ چی بود؟
خدایا! من که تقصیری ندارم
چه جوری میشه با این غصه سر کرد؟
چه جوری میشه که طاقت بیارم؟