ننه

تقدیم به همه ی ننه هایی که تا امروز نمی دانند چند سال دارند !!!

 

 

ننه ، بدبخت ، این حرفارو بس کن

تنت بوی غذا می ده همیشه

همه موهاتو برفی کرد پیری

مگه این برف روزی آب می شه ؟؟؟

ننه بس کن ، به ماچه کی چه جوره !

شمارو کی خدا مامور کرده ؟

دو دسته ن آدما ، یا خوب یا بد

تورو این دسته بندی کور کرده !!!

خودت چی ؟ از خودت پرسیدی اصلا

تو چن ساله به این دردا دچاری !

آخه بیچاره ، بی فردا ، تو حتی

نمی دونی خودت چن سال داری !!!

ننه ، ساده ، ننه ، ترسوی مومن

یه شب با سکته ها هم تخت می شی !

ننه بی بخته بی بختی ، نه بدبخت

چرا فک می کنی خوشبخت می شی ؟

ننه ، سخته من و تو، توو یه خونه

یکی از ما ، که من می شم اضافه س

تو هم از این اضافه خسته هستی

دوتامون از دوتامونم کلافه س

سه ساله بدتر از هر ساله قبله

سه سالی که به بی حرفی دچاره

سه ساله حسرت روزی که حتی

نمی دونس خودش چن سال داره !

ننه … بدگفتم حرفامو ، قبوله

ننه چی شد ؟ ننه بازم که سردی !

بهت گفتم : غلط کردم ، ولی دیر

تو اون شب پیش چشمم

                                               سکته کردی …

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/63774کپی شد!
3083
۸۹

  • امیرعلی تاج زیبا بود
  • سوگند انصاری ارش جان درسته حفظم اما بازم اومدم خوندمش ... و بیشتر از قبل لذت بردم
  • نویدطالبلو ارش توفیقی عزیز درترانه گذرنامه ازنقد کوتاه وفنی ودقیق حسان طاهری باان نگارش متین وزیبادلخورمیشوی ولی غرورت رافدای کنجکاویت کرده وزیرکانه اوراپای تمام ترانه هایت دعوت میکنی واینجا زبانت رادرکام قره باغی گذاشته واورانقره داغ میکنی ؟ ایا نقدی به این شیوایی واستحکام که حاکی از اهمیت سروده شمابرای اقای طاهری است واصلن بهمین دلیل برای شما وقت گذاشته وباانتخاب واژه هایی چنین درست وبجا جملاتی چنین شکوهمندوشیوارا متواضانه خرج ترانه شمامیکند باید اینگونه برخوردکرد؟ایا نباید ازایشان که من فقط نامشان راپای چندترانه دیده ام ملتمسانه دعوت کردتا بیشتربیاموزانند؟اینطور موذیانه با تحقیرایشان وهمینطور سایر عزیزان ابرو واعتبارکسب کردن راچه میتوان نامید ؟خودتان راقله ترانه غرب تلقی میکنید وخانم سادات باان ترانه های زیبا ودلچسب راکه غالبن درنهایت تواضع وفروتنی افریده شده تا حداقل حال امثال مراجابیاوردراهم میخواهی ناشیانه باخود همسنگ بدانی ،غافل که باهزارمگاپاسکال باددماغ نمیتوانی بادکنک کج ومعوج افتاده گوشه اطاق راکه هیچ ،برای خاموش کردن شمع تولدیک سالگی کودکت هم باید حسرت بکشی مطمئن باش ترانه هایی موفق وموثرندکه سراینده اش مثلثی باشدازادب،خاکساری ودانش وشما.... شماهم بهتر است بجای کت وشلوار غلاف بپوشید که بیشتربرازنده شماست البته قبل ازان باید کاری کنید که مانند بسیاری سیگارهم ترکتان کند .بله شماقله هستید ولی به ارتفاع ۱میلیمتر
  • حمید اسم خانی یاشاسین چوخ گوزل فقط دیه بیللم سؤزو یوخ!!! =D>
  • عباس غلامی مقدم @};- @};- @};- @};- @};- =D> =D> @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};-
  • حسين گلزار درود آرش جان..ترانه جالبي از شما خوندم..ميپسندم..افرين به اين احساس..من و شيفته خودتون كردين ;)) @};- @};-
  • مهدي ا. هومن سربلند باشید زیبا بود @};- =D>
  • علی اکبر آونج آرش جان من این کار رو تو این چند روز چندبار خوندم از ته دل میگم فوق العاده بود... یه بیست میدم وخسته نباشی میگم دوباره @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D>
  • علی اکبر آونج دموکراسی فقط معنی آزادی بیان نمیده... دموکراسی اجتماعی اینه که به نظر دیگران احترام بذاریم و بدانیم قرار نیست همه عقیده ها یکی باشد.. نمی دونم چرا بعضی از دوستان این جمع که اکثریت شاعر و فرهیخته هم هستند هجوم بردن وتحمیل عقیده ی شخصی از بعدی که دوست دارند را نقد یک کار ادبی میدونن...نقد کردن اصول خودش رو داره وقبل از هر چیز احترام گذاشتن به سلیقه و دیدگاه صاحب اثر شر ادبه...بشخصه معتقدم نه این کار بی ارزش بود ونه توهین به مقام مادر ...قرار نیست همیشه همه ی نوشته ها گل وبلبلی باشه...گاهی باید تلخ نوشت وتلخی ها رو گفت...عصا قورت دادن وگنده گنده حرف زدن کسی رو نه بزرگ میکنه ونه شاخ....... هنوز بچه های خیابانی سر چهارراه ها قران های جیبی می فروشند اما اگر تو ترانه بگیم قران فروشی گناه هست!!! آقا معضل رو باید گفت...باید گفت تا از بین بره...کلمه ی ننه تو فرهنگ ما هست چه دوست داشته باشیم چه نداشته باشیم ربطی هم به روستاو شهر نداره ربطی هم به خانه سالمندان نداره....... برای نقد ادبی نگاه یک سویه سم هست...نگاه تک بعدی آفت هست... اینکه ترانه سرای خوبی باشیم ملزوما به این معنی نیست که منتقد خوبی هم هستیم!!!!! [-(
  • علی خزایی سلام آرش جان جایی که از حقیقت حرف میزنی همواره به جایگاه اعتراض تبدیل می شود بسیار زیبا بود هم ترانه @};-
  • سمر گرامی جناب توفیقی ازت یک دنیا ممنونم که به زیبایی یک آسمان آبی، دردهای ننه را بازگو کردی. کم نیستند ننه های مهربونی با این دردهای مشترک و تکراری. باز هم ممنون. زیبا باشی و با شکوه @};-
  • علی ادریس زاده درود آرش عزیز.هم کار و هم نظرات دوستان را کامل خوندم و کلی لذت بردم و واسه من که اومدم یاد بگیرم کلی حرف و کلاس بود.شاد باشی دادا @};-
  • پریسا محمدپور درود جناب توفیقی مثل همیشه کارتون قوی و بسیار زیبا بود موفق باشید @};-
  • صادق شيخي سلام.كار بسيار زيبايي بود.جدا ازينكه احترام مادر در هر شرايطي واجبه و رسالت يك زن با مادر شدن و تربيت صحيح فرزند كامل ميشه،استفاده از كلمه ي ننه براي نشون دادن اينكه مادر اين ترانه از سالهاي خيلي دوره و اختلاف فكري عميقي با فرزندش داره،كار هوشمندانه اي بود..اما هيچ چيز به اندازه ي يادي كه از شهيد باكري شد به دل من نچسبيد..ياشاسن آرش عزيز..موفق باشيد. @};-
  • آرش توفیقی سلام بانو اینکه ننه برای زندگی روستائی ست و مادر برای زندگی شهری به نظرم نادرست است ، در دوره ای که ننه در زندگی شهری کاربرد داشت در زندگی روستایی هم کاربرد داشت و بر عکس . تفاوت بزرگی ست از ننه تا مامان و این همان ندانستن و خبر نداشتن فرد از سن خودش است . مامان و مادر بی شک عقیده اش خیلی نزدیک به فرزند امروز است و بی شک که می داند متولد کدامین روز و ماه و سال است . اما ننه همانی بود که " ترسوی مومن " بود ، نمی دانست چند سال دارد و با طرز فکر فرزندش زیاد اختلاف داشت . **** سپاس که آمدی و ممنون به خاطر تعریفت که می دانم بی شک هیچ تعارفی را در خود نداشت . جلسه ی آنروز یکی از بهترین جلسات شعری بود که تا امروز در آن حضور داشتم @};-
    • مدیر سایت درود حساب کاربری جناب آیدین قره باغی به دلیل ایجاد فضای تمسخر در این پست که موجبات ناراحتی و اعتراض یکی از کاربران مجموعه خانم پدیده نیشابوری را ایجاد کرد تا ساعاتی دیگر به حالت تعلیق در خواهد آمد ، توقع ما از سراینده ی ترانه این بود که فضای کامنت های خود را مدیریت میکردند در صورت مشاهده ی مجدد موارد مشابه ، ترانه از آرشیو سایت حذف میگردد
      • آیدین قره باغی درود با تمام احترام نسبت به مدریت آکادمی ونظرشون نسبت به بنده.... از سه مورد در زندگی شخصی همیشه پرهیز کردم: 1-تذویر 2-دروغ 3-تمسخر دیدگاه ارسالی بنده در راستای رسالت نقد بوده و حالت تفکر با حالت تمسخر تفاوت دارند وهمان طور که در دیدگاه ارسالی اشاره کردم فقط بند مورد مذکور با ترانه ارتباط داشت و مابقی به جناب آرش توفیقی ،که می توانست در پیام خصوصی ارسال شود. همان گونه که به شکل ظاهری این فضای مجازی در حال رسیدگی ست باید در راستای ارتقاء سطح کیفی ترانه های ارسالی و نقد های موثر نیز گام های موثری برداشته شود تا از تملقات اضافه که ربطی به رسالت ترانه و آکادمی ندارد جلوگیری ، تا موجبات لوس شدن را فراهم نکنند. با سپاس فراوان آیدین قره باغی @};- من با یقین کافر ،جهان با شک مسلمان با این حساب اهل جهنم فرق دارند بر عکس میگردم طواف خانه ات را دیوانه ها آدم به آدم فرق دارند
  • فریبا اولین ورودم به سایت با این ترانه اغازشدومن اینو به فال نیک میگیرم خوب ومتفاوت بود.
  • نجمه ایزدی کارتون عالی اما زبان یه کم تند بود :-(
  • احسان ابوالحسنی سلام و آرزوهای خوب تبریک میگم بهتون جناب توفیقی عزیز بابت این ترانه ی "‌عمومی "‌ سوژه هایی که آنقدر ساده ان و آنقدر تکرار میشوند که شاید کسی آنها را آنقدر می بیند که دیده نمی شوند را انتخاب کردن را دوست دارم و این میتواند باعث وجه تمایز یک قلم در میان دیگران باشد ... بی اختیار یاد شهریار و "‌آهسته باز از بغل پله ها گذشت ... " افتادم ... و شخصن انتظار داشتم آرش توفیقی با کمی هنرمندی بیشتر به جز خود " ننه " مفاهیم دیگری را هم در قالب ننه می آورد و شخصیت پردازی عمیق تری داشت مثل درخت ایرج جنتی عطایی ... با آرزوی موفقیت ... لایک هستید ///
  • پریسا عبداله زاده سلام آقای توفیقی خیلی زیبا دنیای "ننه ها" که گره خورده ی دنیای امروز ماست رو تو این ترانه توصیف کردین و اون حس ساده و شاید غمناک رو میشه کاملا احساس کرد =D> =D> =D> @};- موفق و مانا باشید @};- @};- @};-
  • میلاد ماهیار حال و هوای معنایی کار رو دوست نداشتم، به نظرم نوعی توهین بود به کسایی که یه عمر زندگیشون رو وقف کردن و حالا توی پیری که مثل بچه ها شدن می خوایم تبعیدشون کنیم خانه سالمندان...اصلا کار جالبی نیست.
    • آرش توفیقی ما که نمی خوایم کسی رو بفرستیم خانه ی سالمندان کافر همه را به کیش خود پندارد !!! هیچ توهینی در این کار نیست مگه اینکه شما فرق بین توهین و اعتراض رو متوجه نشده باشید
      • میلاد ماهیار جناب توفیقی من که نگفتم شما می خواهید بفرستید گفتم مثل آنها حرف زده بودید خدا رو شکر که من هر 3 شب یکبار از مادربزرگم مراقبت می کنم و هرگز اجازه نخواهم داد به خانه سالمندان برود. این که در شعر فرموده اید از رفتار و وضعیت خسته شده اید و وقت معذرت خواهی نداشته اید خخودش توهین است اصلا انسان چرا باید از آنها خسته شود که بخواهد معذرت خواهی کند؟!مگر یادمان رفته چه زحمتی برای پدر مادر هایمان یا حتی برای ما وقتی بچه بودیم کشیده اند! جناب آرش توفیقی برای شما احترام زیادی قائلم با اینحال فضای کارتان را اصلا دوست ندارم کجای این فضا اعتراض است؟معذرتی که وقت نکرده بودید بخواهید؟
      • آرش توفیقی این اعتراضی ست به نحوه ی زندگی آنها که بیشترین لطمه را به خود والدین می زد ، بدون آگاهی زندگی کردن ، ایمان کورکورانه ، فدا کردن خود به پای همسر که همان دوره ها باعث شد که مردسالاری تشدید پیدا کند ، بعضی وقتها دوست داشتن بیش از حد خیانت است ، دوست داشتن و احترامی که فرزندان به والدین می گذارند ، به جای آگاهسازی و روبرو ساختن آنها با واقعیت ها و عقاید غلطشان یک خیانت بزرگ به حساب می آید . بازهم این حق شماست که هر آنچه که دوست دارید از این شعر برداشت کنید اما هیچ توهینی در این شعر وجود ندارد این را مادر من به من گفت در مقام یک ننه ...
      • میلاد ماهیار دوست من نه باید رومی رومی بود نه زنگی زنگی ...مرد سالاری غلط است قبول اما فداکاری آنها احساساتشان قابل تجلیل است من و شما در جایگاهی نیستیم که بگوییم آنها آگاهی دارند یا خیر چون در زمان آنها زندگی نکرده ایم همین که امروز خودم را نمی گویم حداقل شما به این جایگاه رسیده اید نتیجه تربیتی است که پدر و مادر شما از آنها گرفته اند و شما را در راهی قرار داده اند که امروز خوشبختانه هستید دوست داشتن بیش از حد خیانت است؟...به طور یقین اینطور نیست در دنیای امروز که همه گرگ شده اند شاید چنین باشد که شما می فرمایید اما دنیای امروز نباید ملاک هنرمندی چون شما باشد ، چون گفته شده" رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند" که من از آن اینگونه برداشت می کنم" آدمی باید خود را با خدا مقایسه کند" از خدا مهربانتر که صد بار توبه را شکسته اند و باز آمده اند می شناسی؟...چگونه باید عشق مادری را زیر سوال برد و آنها را متهم به مهربانی بیش از حد کرد؟؟؟آیا باید به فردی که یک عمر با باورهایش ما را بزرگ کرده بگوییم باورش غلط است؟..پس ما هم غلط هستیم؟ بازهم اذعان دارم که شما سراینده این اثر هستید و حتما منظورتان توهین به این عزیزان سالخورده نبوده...اما من واقعا از فضا ناراحت شده و توهین را به ایشان احساس کردم حتی به نظر من مادر گرامی شما اینقدر مهربان هستند که چشم روی این موضوع می بندند در هر صورت من شخصیت شما را می پسندم در جلسه ای که به مناسبت فرخنده انتشار کتاب دوستمان علیرضا روشنی عزیز شمار را ملاقات کردم و شناختم و می دانم کاری که نموده اید در حد شخصیت شما نیست.
  • علیرضا روشنی :-(
  • صنم رضی از ترانتون لذت بردم ممنون @};- و اینکه مینویسم نقد شما نیست چون از ترانه فقط خوندن و لذت بردنش سرم میشه بیشتر نقد آقای آیدین قره باغی هست ایشون به معنای کلمه نقادِ نقادان هستند آقا شما اینقدر وقت اضافه دارید نقد ها رو هم نقد میکنید وقت میکنید نفس بکشید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من نگرانتون هستم :-(
  • شیما فردین فر ممنون آرش عزیز و هرباری که خوندمت میدونم کاری که نوشته شده در نوع خودش بی ماننده مگر اینکه بعد از این سر مشق بشه! من شاید برخلاف نظرات بعضی از دوستان با خود اصل کلمه ی "ننه"موافقم توی این کار.....بخاطر تمام تعریفهایی که به مخاطب داده میشه...اساسا کسی که بنا به تعاریف داده شده"نمی دونس خودش چن سال داره !" یا "تنت بوی غذا می ده همیشه" و از دید یک نوه تعریف میشه با اون لحن صدا میشه مثل ننه یا خان جون ....ترانه با زبان محاوره باید نزدیک به واقعیت باشه اونقد که مخاطب بتونه همزاد پنداری قوی داشته باشه....."ننه"بیشتر میتونه حق مطلب و احساس رو بیان بکنه تا کلماتی مثل مادربزرگ....احساس میکنم کلمه ی مادربزرگ بیشتر کلاس کار رو تضعیف میکنه و به انتخاب صحیحت واقعا آفرین میگم.ترکیبی مثل"ترسوی مومن" یا "بی فردا" مثل ترانه ی قبلی "بازنده بانو" کاملا بکر و ساخته ذهن آرش توفیقی ست... همیشه نویسا باشی و سبز سبز سبز :-) @};-
  • حسان.طاهری درود فراوان... 1.تم مادر در ادبیات معاصر سابقه ی درخشانی دارد از ایرج میرزا بگیرید تا همین شهریار بزرگ در" ای وای مادرم "که بی شک سرآمد سوگواره های بیمادری است!پیرزن ساده ای که با چادر نماز فلفلی مشغول کار و پرستاری از بچه هاست ؛حتی در مراسم تدفین خودش! 2.از این که بگذریم در ترانه ی "ننه" ی آرش توفیقی آنچه بیش از توصیف های سادگی و مهربانی و ایثار و بیسوادی و ساده زیستی و سنت پرستی و اعتقادات غلط مادر -که بخشی از این توصیفات مورد انتقاد فرزند واقع شده -احساس و دریافت مخاطب را درگیر میکند حس پشیمانی و حسرت فرزنداست!فرزندی که عمیقا بین خود و مادرش شکافی به عمق یک نسل درک نشده حس میکند و مادری که توان پر کردن این خلا را ندارد... تلقین حس حسرت بزرگترین لطف این ترانه ی زیبا به مخاطب است ...به همین خاطر بنده آن را پایانمحور میخوانم ! پایانی که میتوانست غافلگیر کننده باشد اما به دلیل پیشبینی فرزند از همتختی مادر با سکته این موهبت شاعرانه فرصت تولد نیافته و در زهدان خفه شده است. 3.این ترانه، نه "روایت" بلکه واگویه و مونولوگ فرزندی است با خودش که به صورت "دیالوگ" با مادر از دست رفته ظهور کرده!حدیث نفسی از سر تحسر و شاید عذاب وجدان 3. استفاده از برف برای نشان دادن سفیدی مو و نتیجتا پیری کلیشه ای ترین و دم دستی ترین عنصری است که هر شاعر آماتوری نیز میتواند آن را دستاویز سرودنش کند !مثالش در ادبیات کلاسیک فراوان است و سعدی در بوستان: مرا برف باریده بر پرّ زاغ/نشاید چو بلبـــل تماشای باغ.اما نکته ی جالب اینجاست که توفیقی این کلیشه را بلافاصله در مصراع بعد به یک خلاقیت تبدیل کرده!این یعنی تبدیل تهدید به فرصت!: همه موهاتو برفی کرد پیری/(((مگه این برف روزی آب می شه ؟؟؟))) 4.ترانه در """"هفت"""" بندو بارویکردی خطابی پردازش شده است!یعنی گوینده دارد با یکی صحبت میکند!امامتاسفانه به طرز غیر قابل قبولی این جریان در بند ششم تبدیل به رویکری وصفی و از زبان کسی دیگر جز فرزند واگویه پرداز نقل میشود ؛ انگار نفر دومی پریده وسط این صحبت!یعنی آقای توفیقی در این بند خودش در مقام شاعر وارد قضیه شده و تریبون را از فرزند گرفته و خودش دخالت مستقیم کرده است.اگر حداقل افعال، شناسه ی دوم شخص میگرفتند و به صورت دچاری و داری (قافیه) بیان میشدند قابل قبولتر بود هرچند در کل این بند به نوعی تکرار بند سوم است و تکرار مضمون شایسته ی یک اثر خلاق نیست...در هرحال بند مذکور به علت تغییر زاویه ی گفتگو از بیان خطابی به بیان توصیفی پاره ی نامناسبی است یا بهتر است بگویم جای مناسبش را در ترانه دریافت نکرده است. 5.توصیف درخشان "ننه ترسوی مومن" از آن عناصر ستودنی ساخته ی توفیقی است که در ذهن من حتمن باقی خواهد ماند!!! هرچند در کنار ترکیبها و مصرعهای موفق ساخت و پرداختهایی نیزوجود دارند که منطق حضورشان برای مقبولیت کمرنگ است و کمی سست.... پیشگویی فرزند از همتخت شدن مادر با سکته هرچند در نوع بیان یعنی در ترکیب "همتخت" زیباست اما مصداقی است در نداشتن منطق حضور...با عنایت به موارد و توصیفاتی که شاعر در مصراعهای گذشته گفته اصلن دلیلی برای پیشبینی سکته ی مادر(بند 4) وجود ندارد...به سلیقه ی بنده اگر حرفی از سکته زده نشده بود و مخاطب خودش در پایان با سکته مواجه میشد ضربه ی عاطفی قاطع تر و موثر تر وارد میشد... 6.هرچند سخنم به درازا کشید و از این بابت کمی نگرانم اما نمیتوانم خوشحالیم را از بابت نکته ای اظهار نکنم و آن تقابل اندیشه ها در دونسل است،که به زیبایی تمام در بند دوم قرار گرفته است.نسلی که آدمها را تنها در دورنگ می تواند بفهمد: سفید یا سیاه!خوب یا بد!دوشقه کردن نوع انسان بزرگترین آفت سده های طولانی در ایران و جهان بوده و متاسفانه هنوز هم هست...کاش روزی برسد که هیچ کس دیگری را با زاویه ی دید خودش نگاه نکند و او را آن طور که هست بپذیرد نه آن گونه که دوست داردباشد..... """"7""".ترانه در مجموع زیبا و دلنشین است هرچند با توجه به پتانسیل شاعر معتقدم میتوانست خیلی بهتر باشد.... برای آرش"توفیق" را آرزو میکنم در پناه شعر/با یک رز قرمز @};-
    • آیدین قره باغی سلام جناب حسان طاهری عزیز از کل با 8بند نقد یا دیدگاهتان که با تکرار دوبار ه بند3به 7 بند کاهش پیدا کرده ارتباط چندانی پیدا نکردم به جز بند 4 و5دیدگاه تان بقیه مطالب درج شودِ توضیح اضافه ای بیش نبود!!!!!! چون تمام کسانی که پای ترانه آرش توفیقی حضور پیدا کرده اند ترانه سرا هستن وگفته های شما تکرار مکررات وجز هدر دادن وقت نیست بنده نیم ساعت وقت گذاشتم تا این نوشته های شما را به ظاهر استادانِ بخوانم ولی...!!!! بند1-ربطی به نقد نداشت بند2- توضیح وبرداشت شخصی که نیازی به گفتنش نبود بند3-توجیه بند 1 بندّ3-توضیح بند اول ترانه بند4-نقدی که بنده هم در مغازه شخصی به دادای خوب قصه گفتم و میشه گفت که این یعنی نقد به معنای واقعی. بند 5-نقد ولی بنده مخالف این نقدم*توضیحش رو در زیر دیدگاه جواد عزیز گفتم* بند 6-خوشحالم وتبریک میگم به این طرز تفکر بند 7-به من ربطی نداره در کل این اضافه گوی ها فقط بند 4مفید بود که به خاطرش بنده یک ساعت از وقتم هدر رفت با حترام نسبت به شما وآرش عزیزم @};-
  • آراس . مقامی بیلمیرم نه دییم :-S
    • آرش توفیقی نیه نولوب کی ؟؟؟
      • آراس . مقامی آخی چوخ بنزیردی ننه منن کچیرتدیم گوننره
      • آرش توفیقی آراس هامیمیز بو گونلری یاشامیشیخ دا ... ایشالله کی سئوسن بو ایشی @};-
      • آراس . مقامی هن چوخ سئوملی و تاثیرلی دیری ماهنی دی بختین قلمین تک اوجا اولسون دادا @};-
      • آرش توفیقی ساغولاسان آراس سنین ده بختین اوجا گوروشمک اومودوم وار سنینله صاباح لاردا گونلرین گوزل @};-
  • مجید صادقی سلام آرش جان ترانه زیبا ومتفاوتی بود مرسی
  • سهیل پیلتن درود جناب توفیقی عزیز دست مریزاد بزرگوار چقدر این کارتون عالی بود واقعا لذت بردم و مثل همیشه اموختم سپاس ننه … بدگفتم حرفامو ، قبوله ننه چی شد ؟ ننه بازم که سردی ! بهت گفتم : غلط کردم ، ولی دیر تو اون شب پیش چشمم سکته کردی … @};-
  • احسان نوری سلام از نظرم خلق این چنین تصاویر زیبا و خوش فرم کارهرکسی نیست الا دادای ارجینال این آکادمی موفق باشی بشناس مرا حکایتی غمگینم افسانه ی تیره ی شبی سنگینم تلخم، کدرم، شکسته ام مسمومم ای دوست! شناختی مرا؟ من اینم مرحوم حسین منزوی
    • آرش توفیقی نام من عشق است آیا می شناسیدم ؟؟؟ فدای تو احسان مرسی که اومدی دادای اورجینال آکادمی با حمایت شما دوستانه که به نوشتن و متفاوت دیدن تشویق می شه @};-
  • علی اکبر آونج اینم یه شکلشه دیگه متفاوت بودن اینجوری خوبه خیلی پسندیدم آرش جان آفرینننننننننننننننن =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};-
  • جواد پوران سلام آرش جان. کلیت کار خوب بود و دوس داشتم و پرداخت کار از کار قبلی جلوتر بود در کارهای روایی در ترانه در این عصر تمامه ترانه ها انگار داره از زبان یک.نفر زده میشه و زاویه دید ها یکی شده. یعنی در کل عاشق به معشوق.میگه نرو اگه بری من میمیرم یا اگه نری.من حالم خوب میشه از این.جور حرفا ی تکراری اما در این کار به یه ترانه روایی با زاویه ی دید متفاوت توسط مولف روبه رو میشیم این نکته یعنی تا همین الان.از بسیاری از کارهای روایی در ترانه جلوتری اما ماهیت در این اثر در کل ما صحبت یه فرزند با مادرش رو میخونیم که از نظر اندیشه تفاوت های باهم دارن.پسر یک سری حرف هایی رو.میزنه ودر آخر مادر میمیره و.پسر پشیمون میشه از حرفاش این.کل ترانه س در چند جمله.اما تو از همین.چند جمله کارکرد های خوبی از دیالوگ های دونفره میکشی بیرون اما در کار روایی نبایوپد طوری بنویسی که مخاطب از قبل انتظارشو داره به عنوان مثال از ابتدای کار با مخاطب.که ننه هست به شکلی تندی حرف زدی در بند هایی هم کار به سمت بی احترامی پیش میره اما.جایی که میگی.غلط کردم خواننده انتظارشو داره.اگه هم نداشته باشه براش اتفاقی نمیوفته.چون.میدونه بعد حرفای تند فرزند آخر به عذر خواهی.میرسیم یا در مورد سکته در آخر مصرح خب تو در اواسط کار یجا میگی یه شب با سکته ها هم.تخت میشی خب وقتی در مصرح آخر هم از سکته مادر یاد میکنی خواننده شوک نمیشه چون در اواسط کار این مسءله رو ذکر کردی تو کار حراج شاعر میاد خیانت معشوقشو بازگو میکنه اما به شکل غیر منتظره ایی میگه من واسه بند بند این خونه،واسه هرچی که توشه جنگیدم شب به شب دوره خونه میگشتم،کعبه رو این اتاق میدیدم روزبه با اینکه معشوقش بهش خیانت کرده اما میگه بازهم کعبه ی من این اتاقه این یعنی اتفاق در کار روایی.هیچکس انتظار چنین بیتی رو نداره یا درکار شطرنج از آلبوم معجزه ی خاموش پایان بندی کار.برای ما تازگی داره با اینکه موضوع قدیمیه تاج و تخت شاهه دیروز،در قلعشون نمیشه به خیالشون که این تاج،سرشونه تا همیشه یادشون رفته که اون شاه،که به صد.مهره نمیباخت تاجو از سرش تو.میدون،لشکر.پیاده انداخت اونکه مارو بازی میده اونه که مهره رو چیده اونکه نه شاهه نه سرباز نه سیاهه نه سفیده @};- امیدوارم موفق باشی برادر @};- @};- بیا گلم بهت دادم.دیگه چی میخوای
    • آیدین قره باغی سلام جواد پوران عزیز با بند اول دیدگاه یانقدتِ باهات موافقم ولی در مورد نقدت نسبت به ماهیت کارنه.... اینکه جایی که شاعر میگه.غلط کردم خواننده انتظارشو داره.اگه هم نداشته باشه براش اتفاقی نمیوفته!!!!!!!!!!!!!!!! میوفته!!!! چون نوش داروی وبعد از مرگ سهراب آمدی....ننه سکته کرده ....کی؟ سه سال قبل !!!! سه ساله بدتر از هر ساله قبله سه سالی که به بی حرفی دچاره سه ساله حسرت روزی که حتی نمی دونس خودش چن سال داره ! و در مصرع آخر بندآخر هم به اون شب نحسِ سه سال قبل اشاره میکنه تو اون شب پیش چشمم سکته کردی. پس اینکه بگیم آوردن سکته در بند چهارم خوب نبوده اشتباهِ چون اونجا یه هشدارِ هر چند تند ،ولی در بند آخر اتفاقی که افتاده. این نشون میده ترانه سرا به ترانه ی خودش سوارِِ و میدونسته که از اول ترانه رو چطوری تموم کنه نه اینکه ترانه هر جا دلش خواست ترانه سرا رو بکشِ که این حالت دوم توو خیلی از ترانه ها اتفاق میوفته!!!! خوب به کار نقدای واردِ ولی این نقد نه با کمال احترام به آرش و جواد عزیزم @};-
      • جواد پوران مرسی ازت آیدین جان من اصلا نگفتم
      • جواد پوران زود نایپ شد من اصلا نگفتم اوردن سکته در اواسط کار اشتباهه گفتم آماده سازی میکنه برای مخاطب برای بند آخر کار و خواننده اتفاقی براش نمیوفته بی شک خیلیا انتظار اینکه بعد از حرف های توهین آمیز فرزند سریع عذر خواهی در کارباشه رو دارن و در این بیتی که فرمودی به سه سال قبل اشاره کرده باید بگم پرداخت ضعیفه .به شدت چون این بیتیه که تازه به کار اضافه شده و بنظرم باید رو این بیت بیشتر اتود میخورد قبل از انتشار ممنونم ازت آیدین عزیز.نقدی هست در خدمتم موفق باشی
      • آرش توفیقی سلام جواد بهت نگفتم واسه من از روزبه مثال نزن ؟؟؟ می خوای روزبه رو هم نقد کنم ؟؟؟ با اینکه بند تازه وارد شده به کار ضعیف هستش اصلا موافق نیستم و اینکه پیش بینی می شد که آخر کار چه می شود هم قبول ندارم چون در نظراتی که اینجا خواندم دیدم که مخاطب کلی از بیان کفری شده بودو در بند آخر شوکه شده است اما مرسی که میای ولی نظر فقط نظر استادم برام قابله قبوله ;)) منت گلی که دادی رو نزن بیا اینم گل هات @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};-
  • فروغ حیدری سلام شاعر سوژه ی ترانه ت اونقدر شیرین و دوست داشتنی هست که در کنار زبان خوب شعرت ی اثر قابل تامل بسازه تبریک می گم @};- @};- @};-
  • الهه صادقي سلام و درود برادرم. درد اين ترانه در تمام بندها لمس ميشد...و اين يعني موفقيت. ترانه ي تان را با بغض براي " ننه" ي خودم كه ديگر ندارمش خواندم! شعري از نيلوفر مهرجو تقديم ترانه ي تلخ و ودلنشينتان: ============= درباز شد... حياط خانه ي مادربزرگ! آبتني هندوانه در حوض فيروزه اي! بوي نمِ كاهگل... ايوان و غل غل سماور... بر تخت چوبي روي حوض دراز ميكشم. مست بوي رزي سرخ و دهانم پر از طعم گس آسمان! مادربزرگ لاغر تر از هميشه.....! خوابيده بر تختي كه بوي درد ميدهد... با صداي مادر از جا پريدم!!!! مادر بزرگ نبود! خانه اش هم نبود! خدايا......... دوباره با چشمان باز رويا ديده ام! ============= از خدا برايتان چيزي را خواستارم كه جز خدا در باور هيچكس نگنجد! در پناه مولا @};-
    • آرش توفیقی سلام خواهرم ممنون از حضورتان که گرمی اش را از کیلومتر ها احساس کردم من هم شعری که نوشتید را به مادرم خواندم و هردو بغض کردیم !!! ممنون به خاطر دعایتان @};-
  • موسی صادقی سلام آرش توفیقی عزیز تبریک برای خودم که این کارو خوندم و ممنون از شما برای این ترانه @};- (راستش از شروع ترانه هربار از کلماتتون که به ننه نسبت میداید ناراحت میشدم ولی آخر کار با بیت آخر انگار آب سردی بود که روم ریختن" ترانه تون واقعن زیبا و درضمن بسیار زنده بود لذت بردم @};- ) ننه چی شد ؟ ننه بازم که سردی ! بهت گفتم : غلط کردم ، ولی دیر تو اون شب پیش چشمم سکته کردی … @};- @};- خیلی می پسندم @};-
    • آرش توفیقی سلام ناراحت نشو دادا واقعا ننه هایی که از سن و سال خودشون خبر نداشتن ، همه چیزشون فرزند و شوهر بود ، بدبخت بودند ، اما نه بدبخت به معنای توهین یعنی بختشان بد بود و بی فردا بودند ، دوست داشتنی بودند و خوب اما فداکردن خود به چه قیمت ؟؟؟ @};-
  • حسين گلزار =D> =D> =D> =D> =D> =D>
  • آیدین صبور اینجوری با اعصاب و روان من بازی می کنی، اون دنیا باید جواب بدی ها. گذشته از شوخی اولش حس کردم قراره یک کار تکراری بخونم ولی دیدم نه مثکه قرار نیست از شما کار بد بخونیم. دادا یه کار بد بساز حال کنیم!!
  • نرگس شیرزادی سلام اقای توفیقی ترانتون منو عجیب با خودش برد همراهش شدم مثل همه دوستش داشتم ، لذت بردم ولی تلخ اما مصرع اول بند اولش رو دوست نداشتم ننه ، بدبخت ، این حرفارو بس کن خودتون پایین تر میگید ننه بی بخته بی ختی نه بد بخت به نظرم جدا از بار معنایی زشت و توهینیش خوب هم جا نیفتاده بود و اینکه تکرار این همه ننه ...................... آزار میده آدم رو ،کمتر بودنش باعث پر رنگ تر شدنش میشه اینکه همه ی بند ها با ننه شروع میشه حتی تو خود بند هم میاد قشنگی کار رو میگیره اما باز هم ممنون موفق باشید
    • آرش توفیقی اینجا هیچ بار معنایی زشت و توهین آمیزی وجود نداره ، این قداست هایی ست که به ذهن شما تحمیل شده و امروز رد آنها برایتان دور از تصور است و ترسناک ، چون تابو سازی بیشتر از هر مردمی بین ما تقدس دارد ، مادر در همه جای دنیا وجود دارد اما قداستی که ما چاشنی اش کردیم بیش از واقعیت هاست ، همانطور که در همه چیز اغراق کرده ایم در اسم مادر هم اغراق می کنیم ، اگر در گذشته های پیش مادران به جای ترحم مورد هجم قرار می گرفتند شاید خیلی زود با جای خالی هایشان روبرو می شدند و به بهبود آنها تلاش می کردند .
  • محمد جواد فاتح وای
  • رضا حبیب پور سلام آقای توفیقی باز هم یه کار متفاوت... تبریک میگم گرچه از لحن ترانتون اصلا خوشم نیومد @};-
  • مرضيه عارف سلام اقاي توفيقي بهتون تبريك ميگم ترانه بسيار زيباييه ولي چرا ننه؟ چرا مادر نه ؟ نميدونم شايد حس منه ولي من واقعاً ناراحت ميشم كسي مادرشو ننه صدا ميكنه به هر حال هر كسي يه نظري داري @};- @};-
    • آرش توفیقی سلام شما لطف کنید به " ننه " ناراحت نشید ننه یعنی مامان یعنی مادر و هیچ جای ناراحتی نداره ، دوره ای پیشتر که مامان روی بورس باشه ننه همون مادرایی بودن که باکری هارو به دنیا آوردن @};-
  • سعيد سلطاني =D> =D> =D> =D> فکر میکنم واقعی بود خیلی خوب لمسش کردم:)
  • پگاه دهقاني بسیار زیبا بود مرسی آرش جان واقعا لذت بردم @};-
  • سعیده پورمحمد سلام آرش جان چيزي براي نقد به ذهنم نمي رسه و فقط مي تونم از حس خوبي كه از كارت گرفتم بگم. يه معضل اجتماعي (شكاف نسل ها) رو به زيبايي هرچه تمام تر بيان كردي و من واقعا لذت بردم. @};- @};- @};-
  • معصومه قریشی ننه … بدگفتم حرفامو ، قبوله ننه چی شد ؟ ننه بازم که سردی ! بهت گفتم : غلط کردم ، ولی دیر تو اون شب پیش چشمم سکته کردی … =D> =D> =D> درود آرش توفیقی عزیز چه کار زیبایی ، چه مضمونی . فکر می کنم همه مون بتونیم حسش کنیم ، این تفاوت و تضاد چندنسل پیش ننه ها و کوچکترها . اعتقادهای کورکورانه ی اون ها برای ماها قابل درک نیست وراهی جز گفتن صریح بهشون پیدا نمی کنیم .اما همین که یک روز از پیش مامی روند ، در غم غوطه ور می شویم . مثل همیشه زیبا و مورد پسند @};- @};- @};- @};-
  • الوان شریفی نیا سلام!تبریک بابت سرودن این ترانه ی متفاوت جذاب و روون =D> .پایان ترانه روخیلی دوست دارم =(( قلمتون سبز @};-
  • حسین خزایی آرش جان خیلی زیباا و دوست داشتنی . @};- @};- @};- @};-
  • رسول آدینه آرش عزیزم سلام این کار قبلا برای من بروز رسانی شده بود ودرست در همین روزها که حالم زیاد رو به راه نیست نوید بخشه یه احساس بود که واقعا ننــــــــــه ها رو تاکید میکنم ننه ها رو با زاویه ی دید امروزیمون به خودم میگم از روی پله ای که احساس میکنیم اونا پایین ترن نبینم واین حس رو در تضاد با کارت نمیبینم نمیدونم این پارادوکس لطیفی که منه بی سواد دارم تو این کار حس میکنم و میبینم خواستگاهش کجاس یا اصلا درسته یا خیر فقط میدونم همچین چیزی تو کارت هست و اونو با دنیای حقیقی خودم میسنجم به همین نقطه ای میرسم که نوشتم........... گریزهای اینچنینت هم من رو کاملا وابسته ی کارت کرد: تنت بوی غذا می ده همیشه وبعید ندون دوباره از خودم بپرسم این بغض هایی که گاه و بیگاه از خوندن کارت بهم دست میده تو رو میخندونه یا نه این نظر نه تیکه پاره کردن تعارفه ونه طفره رفتن از نقادی من احساس خودم رو،خودِ واقعی مو گفتم پایدار باشی دادا @};- @};-
    • آرش توفیقی سلام دادا خوشحالم که کار به دلت نشست و پایانبندی کار ارضات کرد نیاز به تعارف نیست ، تعارفات در ادبیات جایی ندارند فدای تو @};-
  • یاسمن شکفته @};- @};- سلام جناب توفیقی... امشب اتفاقی به سایت سر زدم و بازم ترانه ی خاص و زیبای دیگه ای ازتون خوندم ....(با مضمون خاص و متفاوت) لذت می برم هر بار سربلند باشید @};-
  • آیدین قره باغی :-? ببین کجام!!!
    • آرش توفیقی آفرین آیدین بالا ... اما مونان نظر چیخمازا ، بودفعه گل نظر وئر @};-
      • آیدین قره باغی ساغول بابا... گلدین تکان دا دانشدیخ، نه لازم بورا @};- سویرم سنی
      • آیدین قره باغی خوب حالا ساعت شده 5:50 صبح برم نمازم وبخونم بخوابم نقدم رو در سه بند در سه دیدگاه جواد وحسان عزیز وبانو نشابوری ارائه کردم . دوست دارت آیدین. دادای خوب قصه @};-
      • آرش توفیقی سلام دادا ممنون به خاطر وقتی که گذاشتی و نظرت رو راجع به نظرات دوستان گفتی و در این بین می شد نظر خودت رو هم راجع به ترانه فهمید . معمولا کم می شه تورو با حرف گیر آورد و اینبار هم از همون دفعات بود که پر از حرف بودی همه ی نظرات دوستان برام محترم هستش اما این محترم بودن دلیل براین نیست که همه ی نظرات برام مورد قبول بوده ، اما همه ی دوستان به چیزهای مختلفی اشاره کردن که برام جالب بود ، از توهین به مادر و اشاره به شکاف بین نسل ها ... اما خودت بهتر از من می دونی که در نقد حرفه ای مرسوم در دنیا ، نقد فقط بر روی اثر خلق شده قابل قبوله ، نه حذف یا پیشنهاد تغییر و اضافه نمودن به اثر . حتی ما نقد محتوایی و اندیشه ای هم نداریم و حق نداریم که اندیشه ی هنرمند و نوع دیدش رو نقد کنیم و به وی نوع دید تزریق کنیم ، مثل این می ماند که ما به کسی بگوئیم که فلان لباس را بهتر است بپوشی و دیگری را نه !!! و فاجعه در همین لحظه اتفاق می افتد که تمام نگاه ها به موضوعات از یک سمت و سو باشد و در اینجاست که هنر می میرد و همه ی هنرها در یک سو حرکت می کند . باید باور کنیم که مادر بد وجود دارد ، مادری که لقمه از دهانش برباید و بر دهان فرزندش بگذارد ، مادری که امروز جلوتر از فرزند حرکت می کند و فرزند را در شلوغ ترین خیابان گم می کند ، مادری که در حین بچه دار بودن به چند رابطه ی دیگر گرفتار است و مادری که بچهدار است اما مادر نیست !!! هرکسی که فرزند دارد پدر یا مادر نیست و لایق این نام بزرگ نیست . "ننه " ترانه ای بود که باید گفته می شد و تا امروز اگر نبود ترس مهمترین عامل خفگی اش بود . همه ی ما ، بی شک همه ی ما آنچه را که می نویسیم ، متفاوت است با آنچه هستیم ، زیرا وقتی می نویسیم این دغدغه ها همراه ماست : آیا مجوز می گیرد ؟ آیا می شود در انجمن خواند ؟ نکند عده ای ناراحت شوند ؟ نکند دوستانم را از دست دهم و نکند دشمنانم فکر کنند که چراغ سبزی به آنها نشان داده ام !!! بله این اسف بار ترین وضع ممکن است که می توانست باشد ، ما معاشقه می کنیم و نمی توانیم بنویسیم زیرا اجتماع ما محکوم می کند ، قرص می خوریم و مواد مصرف می کنیم اما نمی توانیم بنویسیم ، با پدر خود مشکل داریم ، با مادرمان حرفمان می شود ، همسرمان را کتک می زنیم ، عاشق یک بازیگر هستیم ، به موسیقی های سطحی گوش می دهیم ، اما هیچ یک از اینها را نمی نویسیم، زیرا خودمان نیستیم و جامعه اجازه نمی دهد که خودمان باشیم !!! وقتی می نویسیم ، آدمی هستیم پاک و عاری از هر گناه و گاهی از مقام شاعری به پیغمبری هم می رسیم و این امرو نهی کردن به دیگران است . و تا زمانی که از خودمان دور هستیم هیچکس قبولمان نمی کند ، چرا ادبیات ما به عنوان یک ادبیات رسمی در دنیا مطرح نیست ، چرا نوبل نمی گیریم و چرا اشعارمان در سراسر جهان ترجمه و پخش نمی شود ؟؟؟ پس چرا حافظ و سعدی و شهریار جهانی شدند اما از ادبیات معاصر هیچکس قابلیت جهانی شدن را ندارد ؟؟؟ زیرا حافظ از شاهد بازی تا دلباخته گی به معشوقه اش را می نگاشت ، اما ما در حین نوشتن همه ی جبهه ها را مد نظر می گیریمو بعد می نویسیم ! آیدین داشتم جواب نظر تورا می دادم که ناخواسته به دردودل کشید ، به دردهایی که گریبان هنر مارا گرفته ست ، گریبان روحمان را ، خودمان را بنویسیم و همین کافی ست تا مقبول همگان شویم . با سپاس از صبر و همراهی دوستان خوبم آرش توفیقی " دادا " @};- @};- @};-