بازیچه
گفتی سکوت و بشکن
حرفی بزن دوباره
بخون ترانه ای از
رویای نیمه کاره
گفتی فرا رسیده
روزای دل سپردن
لحظه ای حجله ی عشق
از تو غزل سرودن
خواستی که با تو باشم
تهی ز قهر و کینه
دوری کنم ز بغض و
از آه توی سینه
دوباره باورم شد
دوباره نو شدم باز
تو جاده های فردا
قصه ی ما شد آغاز
ولی دلت جدا بود
رفیق نیمه راه بود
این دل ساده من
همیشه بی پناه بود
چه دیر تو رو شناختم
چه ساده دل رو باختم
ولی دریغ خونه مو
رو موج دریا ساختم
شدم عروسکی که
مونده تو قعر دریا
بازیچه ای که عمرش
نمی رسه به فردا