بدون تو
شک نکن به اینکه دلتنگ توام
شک نکن حادثه دنبال منه
روبه این پنجره ی بسته هنوز
“خواب توچشم ترم میشکنه”
پرازاین درد که میشم بی تو
ترس میگیره منو بد میشم
من تموم خودمو میبازم
وقتی از مرزچشات رد میشم
کاش این حادثه تکرار نداشت
اینکه پای تودلم میمره
سرد میشم تنمو عریان کن
تن این حادثه بد واگیره
گاه با هرچه که دارم خوبم
گاه دلتنگ کمی دلتنگی
دست بردار ازاین بی حرفی
رحم کن با نفسم می جنگی
سخت میشه به تو احساس نداشت
سخت میشه به خودم برگردم
بایداین راهو برم تا آخر
منکه تقدیرمو باورکردم
کوله بارم سفرم ازیادم برد
اوج تو باورمن زندونه
سست میشم پس هرتصویری
روبروم مرگ غزل میخونه