چکاوک…
باد دلگیرزمستون می وزه تو کوچه ها
صدای چک چک بارون جون میده به غنچه ها
گم میشه بارون تو ناودون تا به باغچه برسه
گل به شوق خیس بارون قد کشید تا به خدا
گل من تو هم بخند دارم میام به دیدنت
مث بارون می رسم وغرق میشم تو بودنت
می رسم تا که بشم پل زمین وآسمون
پلی که عاشقا رو وصل میکنه به کهکشون
با یه حس سبز میام وگم میشم توی تنت
تا دوباره تو بشی من/من بشم تو/مهربون
میشه دید میشه شنید که گم بشن فاصله ها
میشه دید میشه شنید خنده بیاد رو لب ما
میشه دید دوتا چکاوک برسن به خونشون
میشه دید کبوترا جا بگیرین تو لونشون
میشه دید جای نسیم رو تن گل سنگ نباشه
قصه ی لیلی ومجنون این روزا ننگ نباشه
میشه دید پنجره ها رو قفل وزنجیر نکنن
عاشقای کوچه رو این همه تحقیر نکنن
میشه ما همدیگه رو حس بکنیم تو لحظه ها
میشه فریاد ورسوند تا در خونه خدا
میشه چشما رو نبست آفتاب ودید
میشه دید میشه شنید میشه از قفس پرید