تپش
تپش
نبضای خسته ی قلبم داره می زنه و دوباره
می گه جز سینه ی خستت جای دیگه ای نداره
تو حریم سینه ی تو شاید این قصه تموم شه
قلبمو دادم به دستت که تو دست تو آروم شه
گریه بسه من نرفتم توی سینه ی تو هستم
توی هر تپش می فهمی که منم پیشت نشستم
توی قاب سینه ی تو من یه یادگار گذاشتم
مرهمی برای دردت منه رهسپار گذاشتم
کاشکی می شد که سرنوشت دوباره از سر می نوشت
کاشکی می شد گذشته رو یه ذره بهتر می نوشت
گلایه ای ازم نکن که راهمون چرا جداست
بدون که کار سرنوشت کشتن عشق آدماست
دفتر خاطراتمو تا آخرش ورق زدم
آخر خط نوشته بود مسافر تنها منم
رسم زمونه اینجوری تا به ابد نوشته شد
گلایه ای نمی کنم هرچند که بد نوشته شد