وحشی
یه عاشق کنارت نشسته،ببین
میتونه با هر اشکِت عصیان کنه!
مثه رودی که وقتی بارون بیاد
میتونه که وحشی شه،طغیان کنه!
یه شاعر که قبل از تو هرچی نوشت
توش احساسِ عاشق رو از یاد بُرد
ولی بعد از اینکه تو پیدا شدی
همه برگه هاشو یهو باد بُرد!
یه جوری گرفتارِته،حاضره
واسه بودنِ تو جنایت کنه!
خودش قاضی و حُکمِ غیر از تو مرگ
نمی خواد که عشقش خیانت کنه!
جنونش برایِ تو ثابت شدست
میگی بودنش آبرو ریزیه!
از اول که این مرد اینطور نبود
یه بارم نپرسیدی دردش چیه
نه سیگارییه،با یک پُک،نرم شه
نه با قُرص،کم میکنه یادِتو!
تو ازبس که پرخاش کردی باهاش
شده عاشقِ داد و بیدادِ تو!
نگو چوبِ خُشکِ جلو ف(ح)شِ من!
من هر چی که میگم نگا(ه) میکنه!
شاید وقتی دیدِت براش بُت شدی
نمیخواد توو ذهنش خرابت کنه!
میترسم یه وقت صبرِ اون سر بیاد!
یهو دیدی حسش رو با زور،کُشت!
یه روز این بشه تیترِ روزنامه ها
زن و شوهریو سیا(ه) نور، کُشت!