گلایه
رو تن ساحل دریا
روی بوم تشنه ی خاک
می کشم آبی چشمات
تو خیالی ساده و پاک
با شروع رقص موجا
می درخشه تن شب تاب
مستم از خون رگ تاک
می زنم چنگی به مهتاب
تو سکوت شب یلدا
زورقی می سازم از باد
می زنم دل رو به دریا
خودم و می برم از یاد
می شکنم مهر سکوت و
می زنم بی پرده فریاد
می گم از مرگ غرورو
روزایی که رفته بر باد
می گم از عهد نبسته
زخمی که تو دل نشسته
دلی ساده مثل شیشه
که با سنگ تو شکسته
این گلایه س یه گلایه
از تو که عاشق نبودی
اما تو بازی نیرنگ
دلم و از من ربودی
می باره بارون اشکام
روی گونه های سردم
غمامو می گم به دریا
اما کم نمی شه دردم
آخه غم مثل یه زخمه
که توی دلای خونه
این می شه جوهر شعری
که توی دنیا می مونه