به جرم سیبی که نکنده بودم …
با یه نگاه تازه از زندگیم
پیام بری که تکیه گاهم شده
یه آیینه گذشتم و شکستم
خورشیدی که شب سیاهم شده
رقاصه های مصری نگاهت
پیرهن پارمو به خون کشیدن
چند در بسته بی تو روبه رومه
که حکممو حبس ابد بریدن
به جرم سیبی که نکنده بودم
کرمای مزرعه تنم رو خوردن
شغال و کرکس و یه گرگ زخمی
بقیه ی استخونامو بردن
صدای قطره های پاک بارون
حسی شبیه رقص روی شیشه س
چشمای تو خدای لحظه هامه
اتل متل یه بازی همیشه س
پاورچین قصه ی ما نچیده
میوه ی کال سینه های شب رو
نخورده مستی نکنی یه موقه
آغوز گاو مرده توی تب رو
یکی چشاشو بست که هی گم بشیم
پشت سکوتی که خدا ،نبوده
ترانمو سکوت و غم گرفته
بی توتموم واژه هام کبوده
من توی غار کوه قاف چشمات
حس نزول آیه های نابم
خود فرشته هارو خواب می بینم
وقتی رو شونه های تو می خوابم