ابر بهار…
بارون فصل بهار از خودشم قشنگ تره
ابر من گریه نکن این غصه هاتم میگذره
ابر من گریه نکن زمین ببین تار شده
دل من شب شده و حال منم زار شده
آره وقتی که میای گلایه آغاز میشه
غم میاد، غصه میاد، اشک منم ساز میشه
اشک من جرعه ای از ابر بهاره، میدونی؟
غم من حاصل چشمای بهاره، میدونی؟
ابر من بهار من همین ورا پر زد و رفت
اشک من جاری شد و غمی به من سر زد و رفت
یه روزی همین روزا میخام که آفتابیت کنم
نار رو دعوت کنم به کشتنت راضیت کنم
اما هربار که خورشید میاد، من میمیرم
توی خوابم، توی رویام، بی بارون میمیرم
اشک من، تو حاصل تموم فصلای بهاری
که قرار شد بعد اشکمان، تو عزیزمو بیاری
ابر من بهار بهار داره میاد از پس هم
اشک من سیل شده عاصی شده از غم من
پس عزیزم، توو کدوم بهار میاد ابر بهار؟
دل من به جست و جوی جرعه ای عطر یار
ابر من نگو که یار تو خونه و دور جهان گشتم من
که پی جهان و اون عزیز جان، در دو جهان گشتم من