مرز دلبستگی
پس از اون هجوم ـ سکوت ـ نگات
دلم بی تعادل نفس می کشه
مث کاج وحشی توی دست باد
نه میمیره نه پاش و پس میکشه
بزار چشم من پر شه از عشق تو
بزار آسمونی بشه عشقمون
شروعی دوباره توو دلدادگی
نزار بسته شه دفتر مشقمون
نگاهت اون کتاب که ، تصویر عشقم و نوشت
با اون نگاه ناز تو ، منم مسافر بهشت
یه گرمای جنوبیه ، توو چشم تو که می تونه
توو فصل سرد عاطفه ، استخون و بسوزونه
چشات انتظار من از زندگی
بگم بی تعارف بر آورده کرد
من از زندگی عاشقی رو می خوام
که اونم نگاهت به من هدیه کرد
حالا که نگات زنجیر قلبمه
بکش اون و تا مرز دلبستگی
بزار عاشقونه بمونم به پات
رهایم نکن تا ته زندگی
نگاهت اون کتاب که ، تصویر عشقمو نوشت
با اون نگاه ناز تو ، من مسافر بهشت
یه گرمای جنوبیه ، توو چشم تو که می تونه
توو فصل سرد عاطفه ، استخون و بسوزونه