باران

باز باران لطیف و مهربان
می زنی سر بر زمین از آسمان
می گشاید قطره ات دلهای تنگ
پاک می گردد تن خاکی سنگ
باغهای تشنه آبی می خورند
عاشقان در کوچه تابی می خورند
عشق بازی می کنند گنجشها
می تراود اشک شوق از برگها
مردم از باریدنت سر مست وشاد
می سپارند غصه هارا دست باد
یک نفر اما زتو غم داشته
آنکه سقف خانه اش نم داشته
تا که میباری تو می لرزد دلش
تا نریزد سقف خانه بر سرش
یا که دختر بچه ای هر شامگاه
گل فروشی می کند در چهار راه
زیر این باران جرجر.ترشده
حال او از حال من بدتر شده
مردمی کز بارش تو دلخورند
شیشه ی ماشینشان را می کشند
از پس این شیشه های مه زده
کس نمیبیند که دختر یخ زده
یک نفر هم مثل من بی اختیار
می کند یادی که بودست پیش یار
زیر باران عشق بازی کرده است
بی کلاه و چتر بیرون رفته است
با تو می افتد به یاد آن زمان
می رود تنها به زیر آسمان

احمد اکملی

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/47082کپی شد!
1111
۴۳