قصه ی نبودنت…..(نامه های خیس دلتنگیم)
قصه ی نبودنت ؛ قصه ی دیوار و سنگه
این یه حقیقته ؛ که دلم همیشه تنگه
بعد تو ؛ غم تو دل من لونه کرده
از غم نبودنت ؛ دل پر درده
عمریه میام سراغت بی بهونه
با وجودی که تو نیستی توی خونه
تو نبودنت ؛ اینه حال و روزم
عمریه تو حسرت نگات می سوزم
گرمی دستای تو رو کم دارم
مثه ابر بهار ؛ نم نمک می بارم
دلم گرفته و تاب قفس ندارم
نیستی و دیگه نای نفس ندارم
چشام بیقراره و در انتظاره
اشکه یا که بارونه می باره؟!
با این اشکای سرد و چشای خیسم
عمریه نامه هاتو می نویسم
یه قاب عکسه ؛ رو دیوار دلم
غروبا عطر تو می وزه تو ساحلم
سهم من یه دیواره و خظای مبهم
گونه های خیس و قطره های شبنم
رفتی و موندم با کوله بار تنهایی
می سوزم و می سازم با درد جدایی
رو خاطرام ؛ عطر دلتنگی می پاشم
رویاهام تمومه ؛ دیگه آخراشم