مجنون تنهایی

مجنون تنهایی

نمی دونم که می دونی ؟ نگاهت آخر دنیاست

شب من بی طلوع تو ، چه بی مفهوم و بی رویاست

نمی دونم که می دونی‌ ؟ دلم تنگه نفسهاته

چه بی رحمانه می گفتی که عشقم وزنه ی پاته

نمی دونم که می دونی ؟ چشام گریونه گریونه

که این مجنون تنهایی ، بدون تو نمی مونه

نگام کن ، سایه ام ، تنهام ، پرازتکرار اندوهم

غریق گریه ام بی تو ، کجایی کشتی نوحم ؟

بدون گرمی دستات تنم بی روح و افسردس

لای برگای این دفتر ، مثه پروانه ی مرده س

نمی دونم که دست کی لای موهات پریشونه

دلم می میره از فکرش ، دیگه انگار نمی تونه!

میون این همه گریه چشام بی شونه هات موندن

تموم شب لالایی ت رو واسه مهتاب می خوندن

ببین کار از غزل رد شد ، ترانه می گم از چشمات

تو می گفتی که : مجنونی!!! چه پیرم کرده این حرفات

تبم انگار سر رفته ، تنم یخ کرده از حسرت

چقد آغوشتو می خوام ، چقد دلتنگم از غربت

شب انگار خستگی هامو ، نشونده گوشه ی دیوار

تنم تصویر محوش رو کشونده رو تن گیتار

نمی دونم که می دونی ؟ هنوز نت خون لبهاتم

می دونم وزنه ام اما ، هنوزم پابه پا ، باتم

نگاهت آخر دنیاست ، نمی دونم که می دونی

هنوزم قافیه هامو تو گوش باد می خونی؟

ببین فریاد ابرا هم در اومد بس که بد کردی

ببین دریای چشمامو با اشکام خیس مد کردی

تن بارونی بیدا ، صدای گریه ی ابرا

همه همساز من هستن ،من بی تو ، من تنها

چه طوفانی به پا کرده ، جای آغوش تو خالی

که زندونی عشقت رو لای بازوت نگه داری

چشای پنجره خیسن ، همه انگار می بارن

دارن بیت های خیسم رو ، واسه لبهات می یارن

چقدر تنهام ، می بینی؟ نمی دونم که می دونی؟

داری شعرای بارونو ، تو بی من ، با کی می خونی؟

چه طعمی داشت لبخندت ، نمی فهمن ، نفهمیدن !

اگه بودی تگرگا غنچه ی رزو نمی چیدن!

نمی دونم که دستهام باز توی دستهات می شینه ؟

نگاه گرم چشماتو ، نگاهم باز می بینه؟

برو بی وزنه ی پاهات ، برو که پیش روت فرداست

بذار دنیا بدونه که نگاهت آخر دنیاست .

شمیم

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

درباره‌ی شيوا دياني

يكي بود يكي نبود...هيشكي نبود و يه دختري تنهاي تنها توي تنهاييش نشسته بود... غصه مي خورد...اشك مي ريخت... اشك مي ريخت...غصه مي خورد... تا اينكه يه روز يه پري ظاهر شد و گفت يه آرزو كن تا براورده بشه... اونم ارزو كرد كه شاد باشه...تا هميشه... پري جوب جادوييشو تكون داد و اجي مجي كرد... از اون روز اون دختر شاد بود ومي خنديد...ديگه نتونست گريه كنه... اما يه حسه سنگيني توي سينه اش داشت...كه اذيتش مي كرد... چند سال گذشت و دختر قصه ي ما چشماش تر نشد... پري اومد ديدنش و گفت از آرزوت راضي هستي...گفت : نه! يه چيزي روي دلم سنگيني ميكنه! پري گفت اون خود دلته كه سنگينه...خودت خواستي كه غصه نخوري و اشك نريزي.... اون روز ديگه دلت رو سنگي كردم...فقط يه دل سنگي مي تونه عشق رو فراموش كنه و تري چشماشو به لبخنداي تلخ بفروشه... دختر وقتي لفظ عشق رو شنيد...ياد عاشقي هاش افتاد و اشكاش ريخت... پري قصه تعجب كرده بود و مدام دور اون دختر مي چرخيد و مي گفت اين غير ممكنه...جادو به عقب برنمي گرده! دختر با اشك و خنده بهش گفت...معجزه ي عشق از هر معجزه اي بالاتره...

  • علی ادریس زاده سلام و درود.بسیار لذت بردم.بسیار روون و پر کشف و شاعرانگی.آفرین.وزن عالی و بازی کلامی با وزنه و پا بسیار نشست.شاد باشید. @};- لایک =D> =D> چه طوفانی به پا کرده ، جای آغوش تو خالی که زندونی عشقت رو لای بازوت نگه داری =D> =D> =D>
  • یعقوب کریمی آفرین سرشار از احساس بود موفق باشید
  • سید مهدی موسوی نمی دونم که می دونی مرسی..
  • شيوا دياني مرسي دوستاي من... ممنون از اينكه خوندين ترانه مو و ممنون بابت توجهتون... اوقاتتون خوش
  • مریم جلائی سلام شیوا جان خوش اومدی به آکادمی ترانه ت زیبا بود...منتظر ترانه های بعدیت هستم. @};-
  • مهربان آقایی طولانی اما زیبا @};- =D>
  • فرشاد محمدی خوش آمدید @};- درود به احساستون. @};-
  • میلاد زمانیان سلام ..خوش اومدین...همه حرفارو زدن.....ممنون @};-
  • مجید شمس خوش اومدی دوست من و مهدی صفا حرفی برای گفتن نذاشته :-) تمام و کمال میپذیرم نقدشون را و موفق باشید @};- @};- @};-
  • موسی صادقی سلام شیوا خانم دیانی به آکادمی خوش اومدید به نظرم فقط چندتا ایراد قافیه داشت ولی شعر زیبا و پراحساسی بود من دوسش داشتم =D> =D> =D> لایک @};-
    • شيوا دياني ممنون به خاطر خوشامدگویی ها ، وهمه ی تشویق ها..و لایک ها... و ممنون بابت همه ی نقد ها...سعی می کنم ایراداتش رو برطرف کنم... مرسی از همه ی دوستان اقلیم ادب :-)
  • امیر علیزاده سلام دوست من خوش اومدین و کار خوبی بود و ممنونم @};-
  • مهدی صفا sسلام خانم شیوا.... دفاع از اثر زیبایی های انرا از بین میبرد. پس به منتقدت اعتماد کن اولن برای احساس شما و دل دردمند شما قلبن احترام قائلم و شخصن گرفتار این تجربیات بوده ام به همین دلیل اول برایتان لایک میکنم/ این کاریست که به سختی به ان تن داده ام اما برای احترام با احساس شما لازم و بایسته است.به اعتقاد من شما شاعری هستید توانا اما خام . در این نوع سوژه ها که هرشب تعدادی از ان را میبینم عمیقن تاسف میخورم که چرا این احساس ناب را هدر میدهید. من 8 سال قبل شعری نوشته ام در اوج عذاب هجر و هنوز تحسین منتقدین را در هر کجا که خوانده و ارسال کرده ام به همراه داشته سرو ته کار رو هم اگر یکسره بنویسیم 4 بیت شاید بشود البته مُصرع نیست. باور کنید تمام این 20 بیت را میتوانستید بسیار گیرا تر در 8 تا 10 بیت بنویسید.شما توانایی این کار را دارید قافیه های شما ایراد دار شده و علتش ناتوانی شما نیست کار از دستت در رفته و یا ما اصولن در زبان محاوره نه عامیانه نه حتی میدانی نیز واژه ی باتم نداشته و نداریم اینده را نمیدانم داری . خالی/غربت /حسرت/و چشمات/حرفات/ ایرادات قوافی بود که گذرا حفظ کردم در معنا دچار پریشانی افکار شده اید .حامد اشاره کرد . در تگرگا غنچه ی رزو شما به یک ر نیاز داشتید تا وزن فرار نکند رز رو / وقتی زبان کارت رو ازاول انتخاب کردی دستهات و دستهام . چه توجیهی بجز پریشانی دارد/ کار اول شماست و اینجا کسی کار اول را نقد نمیکند تا جایی که دیده و شنیده ام /اما من کار اول نگارش را هم نقد میکنم چه رسد به کار اول در ارسال چون باور دارم نوشته ی همه را دوست دارم مگر فحاشی باشد/ من نوشته ی شما را دوست دارم و تضمین میکنم اگر به رعایت مسائلی که گفتم بپردازید به زودی رشد چشمگیری خواهید داشت/ همین که میتوانید بنویسید نعمت است / بیشتر از 1000 شعر روی هم تلنبار کرده اما اما 3ماه است که دفتر و قلم را که میبینم از خود بیخود میشوم و به اعماق افکارم سقوط میکنم . پرم از نوشتن ولی اونقدر حجم حرفهایم بالاست که اولین جمله را در مغزم گم کرده ام / تنها امیدم کمک و رفع ایراد از نوشته های دوستانیست که به سبب احترام به من اعتماد کرده اند و من به هیچ اعتمادی پشت نمیکنم . شما هم اگر نوشتن احساستان را دوست دارید مدتی اعتماد کنید . شاعر و عاشق باش
  • حامد تقی خواه سلام خانم دیانی خوش آمدید ترانه خوبی بود اما من با معنای این قسمت مشکل داشتم " نمی دونم که دست کی لای موهات پریشونه " دست لای موها پریشونه ؟ مگه دست هم پرشون میشه؟ شاید منظورتون این بوده که دست کی لای موهای پریشونت هست و من خوب درک نکردم @};-
  • امیر حسین فلاحی سلام شیوا جان.به اکادمی خیلی خیلی خوش اومدی.خیلی خوبه که غزل مینویسی.اما من به شخصه با ترانه خیلی راحت تر ارتباط برقرار میکنم.راستش اهل نقد نیستم. و همچنین هیچکدوم از بچه ها ترانه ی اول کسی رو نقد کامل نمیکنن.پس سعی کن ترانه بشیتر بنویسی و بذاری اینجا تا دوستان بخونن و نقد کنن و بتونی پیشرفت کنی.البته مشتاق شدم غزل هات رو هم بخونم.چون قلمت به دلم نشست.اگر وبلاگی داری برام پیام خصوصی بفرست. اگرم که نه. وقتش رو داری یه وبلاگ بساز. @};- خیلی خیلی مشتاق خوندن شعر هاتم آبجی راستی یه سایتم بهت معرفی میکنم بعد . توضیحشم میدم.فعلا بدرود
    • امیر حسین فلاحی آها راستی. یه نقد کوچیک.ترانه معمولا خیلی کوتاه تر از شعر میشه.اگه بتونی مثلا یه جمله رو تو یه کلمه بگی خیلی خوب میشه .بعد نوشت ههات کمتر میشه.بعد وزن و قافیه هم مهمه خیلی .گرچه من بازم میگم اهل نقد نیستم. راستش شیوا من خیلی دوس داشتم شعر بگم به جای ترانه.اما نشد و نمیشه.اصلن کلا هر کار میکنم تا مینویسم میشه ترانه و زبون عامیانه.کاشکی تو کمک کنی یکمی بتونم غزل بنویسم.منم کمکت کنم تو ترانه بنویسی.اگه دوست داری.اجبار نه میتونم بکنم.نه جراتشو دارم...فقط ... آبجی ندارم :-< . به عنوان خواهر بهم کمک کن.همین.خیییییییییییییییلی ممنون. و ببخشید که سرتو درد آوردم