غصه و غم
توی شعرم همه غصه و غمه
دردو رنج و همه اشک و ماتمه
میدونی تقدیر من بود بسوزم ؟
آخه امواج تو چشام که هر دمه
زمونه با من نساخته میدونی ؟
این همه دردو فراق برام کمه ؟
میزنه آتیش به جونم همیشه
شاید اون روزی برام یه مرهمه
اون نشوند تیر جفا به قلب من
غم برام تو این زمونه محرمه
ای خدا تاکی بمونم منتظر
آخه اشک من ببین دمادمه
هرچی دارم تو دلم مینویسم
سهمم از دنیا باشه که این همه ؟
قصه لیلی و مجنون میخونم
عشق توی کتابا شاید یه نمه
آخه ( عرفان ) تو دیگه دل نداری
باز میمونی توی این شهر غمه