کوک مخالف
دوستان سلام
بعد مدتها به عمد و نه از سر اجبار یک غزل که بسیار هم قابلیت ترانه شدن را دارد تقدیمتان می کنم این غزل آخرین سروده ی من است که موضوع و حتی نام آن نیز تنگاتنگ غم آعوش با موسیقی است .
اگر بزرگ مردان و اندیشمند زنان ترانه سرا بر این غزل ترانه معترض بودند به دیده ی منت . مدیر محترم سایت هر وقت صلاح دانستند آنرا بر دارند ولی بگذارند نقد ها و نظر ها را لا اقل خصوصی ببینم و بدانم
مخالف کوک کن، امشب موافق دلبری شیرین و دلخواه
سرا پا مهربانی می رسد پس بزمِ امشب، تا سحرگاه
بزن مطرب! مگو این پرده کوتاه است و بی اوج و فرود است
دلِ عاشق شکایت دارد از شب های مهتابیّ و کوتاه
مخالف کوک کن تا نشنود آواز شب هنگامِ معمول
دوبیتی مویه ها، تحریرهای متّصل پیوسته با آه
مبادا بشنود بی او غزل افسرده شد از جوشش افتاد
اگر گل واژه ای خندید، با ته رنگ غم، آن هم هرَاز گاه
مخالف کوک کن مطرب، همین یک شب، بخوان قولی خوشایند
تو شیرین پنجه با تلخی مگردان رو، مگو استغفرالله
مخالف کوک شد، شب خسته شد، مطرب به فریاد آمد ای وای
نشانی را ندادی بی گمان، ای(( بی نشان))، ای پیر گمراه
اردکان ۸/۴/۹۱