صدام کن
صدام کن تا شاید هنوزم بشه
هنوزم بشه با چشات سر کنم
صدام کن..تدایی بکن عشقتو
نذار چشمامو از غمت تر کنم
درسته نمونده پلی بین ما
ولی باز احساس تو با منه
صدام کن تا برگردم و بت(بهت) بگم
خیال نبودت منو میشکنه
دارم ساکو میبندم و ساکتی
سکوتت داره میکشه حسّمو
واسه منصرف کردنم از سفر
فقط کافیه که بگی اسممو
محمد نرو…زیر لب میگیُ
منم خیره میشم یه چشمای تو
یهو ساک میفته از دست من
دیگه کنسلش میکنم رفتنو
دوستان گلم مصراع اخر اصطلاح کنسل کردن رو از مجید خراطها وام گرفتمم….فکر کردم شاید دوستان فک کنن کپی کردم…خودم میگم تا جای هیچ حرفی نمونه
با تشکر از شما